جوان خام و بی‌تجربه‌ای که نه جنگ دیده و نه سنگر، و فقط با پوشیدن کلاه پدر و در دست گرفتن سلاح پرخون او، ادعای رهبری می‌کند. احمد مسعود، کسی که در تلاش است هزاران جوان وطن را در راه پدر و آرمان غرب زیر چتر جبهه مقاومت قربانی کند.

ادعایش وطن‌دوستی است، اما عملکردش خلاف آن است. از همان ابتدای سقوط جمهوریت، شایسته بود در کنار حکومت سرپرست می‌ایستاد و برای آبادی وطن تمام تلاش خود را به خرج می‌داد. اما به رسم پدرش، راه مخالفت را در پیش گرفت، جبهه تشکیل داد و مردم را به مخالفت و رفتن به کوه و دمن دعوت کرد.

احمد مسعود در این سه سالی که از عمر حکومت سرپرست افغانستان می‌گذرد، برای زمین زدن آن بسیار تلاش کرد، هرچند تلاش‌هایش به میزان خامی تجربه‌اش بی‌معنی و گاهی هم مضحک بود.

به تاجیکستان فرار کرد، در آن کشور دفتر باز کرد و از آنجا برای قانع کردن جهان به موجه بودن مقاومتش تلاش کرد. از فرانسه و انگلستان و حتی از آمریکا وعده همکاری گرفت. انگلستان با هزینه یک میلیون دلار پروژه همکاری به او داد و کمک‌های خارجی زیادی نیز جذب کرد.

اما اکنون، بعد از گذشت سه سال و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر و نافرجامش، ناامید گشته و پشتش را خالی می‌بیند. گویا از همه جهان ناامید است و امیدهایش که به تناب پوسیده آمریکا و غرب بسته بود، به ناامیدی گراییده است.

آمریکا ویزای ورود احمد مسعود به کشورش را صادر نکرد، بودجه همکاری‌هایش را لغو کرد و حتی بودجه همکاران و لابی‌های مجازی‌اش، مانند شبکه‌های تلویزیونی «افغانستان انترنشنال» و «تلویزیون آمو» را نیز لغو کرد. بدتر از آن، ترامپ در مقابل سؤال خبرنگار زن افغان درباره افغانستان سکوت کرد و طفره رفت.

همه این اتفاقات احمد مسعود را برای ادامه مقاومتش ناامید کرده است. حال او مانند موجودی است که در لجنزار گیر مانده و با هر حرکت، بیشتر فرو می‌رود. او خودش این حالت ناامیدی‌اش را ناخواسته به نشر سپرده و با خواندن شعری از مولانا به آن اشاره کرده است.

چند روز قبل، در ۶ فبروری ۲۰۲۵، احمد مسعود در صفحه ایکس خود با نقل شعری از مولانای بلخ که می‌گوید:
«این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر باشد نهان
خلق را با تو از آن بدخو کند
تا تو را ناچار رو آن سو کند»

نوشته است: «خیلی وقت بود می‌خواستم این حرف دلم را با مردم عزیزمان شریک بسازم که امیدمان نباید به شرق و غرب و یا دور و نزدیک باشد، بلکه چشم و امید ما باید اول به خدا و بعد به خودمان باشد.»

مسعود به مصداق شعری که نقل کرده، خلق جهان را در جفا و بدخویی با خودش و مقاومت پوشالی‌اش می‌بیند و این امر او را می‌رنجاند و ناامید کرده است. او برای اینکه همراهانش تحت تأثیر این روی‌گردانی جهانی از او و مقاومتش قرار نگیرند، به آن‌ها چنین توصیه می‌کند:
«با توکل به خدا و با همدلی و همبستگی با هم، از پس هر نوع سختی و تاریکی می‌توانیم عبور کنیم.»

بله، او در سختی و تاریکی قرار دارد و خنده‌آور است که می‌خواهد با توکل به خدایی که فرمانش را زیر پا کرده است، به مسلمانان پشت کرده و به دشمنان روی آورده، ریسمان وحدت آن خدا را بریده و خلق آن خدا را به کشتن داده است، به مبارزه ادامه بدهد!

از احمد مسعود و آن گروهکش فقط تبلیغات مجازی باقی مانده است و دیگر امیدی نیست. این رسم روزگار و سرنوشت محتوم هر خائن و وطن‌فروش است که روزی دستش از هر چیز کوتاه می‌شود و آن وقت، نه روی برگشتن به وطن را دارند و نه حمایت بادارانی که سال‌ها برای تحقق اهداف و آرمان آن‌ها جنگیدند.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version