پس از تحکیم موقعیت دوستم در شمال افغانستان و تبدیل فرقه‌ی ۵۳ پیاده به ابزاری کارآمد در دست او، واقعیت تلخ و جنایات آشکار وی بیش از پیش برای ملت افغانستان روشن گردید.

دوستم که تحت حمایت همه‌جانبه‌ی شوروی‌های اشغال‌گر و ملیشه‌هایش قدرت منطقه‌ای را در دست داشت، نقش اصلی در سرکوب مردم بی‌گناه و مجاهدین شمال کشور ـ آنانی که برای پایان‌بخشیدن به اشغال و کوتاه‌کردن دست ظلم و جنایت از سر این ملت قیام کرده بودند ـ ایفا نمود.

شهرها، ولسوالی‌ها و حتی قریه‌جات دورافتاده‌ی جوزجان، فاریاب و بلخ به صحنه‌ای از وحشت و بی‌رحمی دوستم و افراد سنگ‌دل وی مبدل گردیده بود. گزارش‌های متعدد نشان می‌دهد که دوستم با دستور مستقیم به زیردستان و اجیران خود، دست به اعدام‌های صحرایی، شکنجه و کوچ اجباری مردم زده است.

در این مدت که سایه‌ای تاریک‌تر از شوروی‌ها ـ یعنی دوستم ـ بر سر این ملت افتاده بود، بسیاری از ساکنان محلی مجبور شدند خانه و زمین خود را ترک کرده، به مناطق دیگر و حتی به کشورهای همسایه آواره شوند.

مهاجرانی که تا هنوز هم خاطرات تلخ آن زمان از ذهن‌شان فراموش نشده، شب و روز با درد فقدان خانه و عزیزان‌شان زندگی می‌کنند و آثار رعب و وحشت آن دوران هنوز در رفتار و ذهنیت آنان آشکار است.

عملکرد دوستم در این دوره، نه تنها یک سرکوب محلی، بلکه بخشی از سیاست کلان شوروی در راستای خاموش‌ساختن صدای اعتراض علیه دخالت بیگانگان در شمال افغانستان بود. او به‌عنوان بازوی اصلی مسکو و اجیر وفادار آن، مجری یکایک دستورات نظامی و استراتژیک ارتش سرخ شد و با استفاده از سلاح‌ها و بودجه‌های عظیم، توانست کنترل کامل بر مسیرهای ارتباطی و مراکز استراتژیک شمال را به دست گیرد.

دیری نگذشت که بی‌رحمی او زبانزد عام و خاص گردید؛ حتی کسانی که از آغاز با دولت کمونیستی همکاری نداشتند، از خشونت‌های او در امان نماندند. بسیاری از خانواده‌ها قربانی حملات شبانه، باج‌گیری‌ها و چور و چپاول افراد دوستم شدند و شهرها و قریه‌جات تحت فشار و ارعاب شدید قرار داشتند.

در این دوران، دوستم نه تنها به یک فرمانده‌ی نظامی بلکه به مهره‌ای حیاتی در سیاست‌های اشغال شوروی و پایه‌ای محکم برای دولت دست‌نشانده‌ی متزلزل آن بدل شد؛ دولتی که نه بر بنیاد اراده و خواست ملت، بلکه برای پیاده‌کردن نقشه‌های شوم اشغال‌گران شوروی در این سرزمین ایجاد شده بود.

وفاداری او به شوروی‌ها به اندازه‌ای آشکار بود که در جلسات محرمانه و نشست‌های امنیتی، جزئی‌ترین تصمیمات را نیز با هماهنگی و تأیید مشاوران مسکو اتخاذ می‌کرد.

دوستم با شبکه‌ای از نیروهای مسلح تحت فرمان خود، عملیات سرکوب مجاهدین را در کنار شوروی‌ها در ولایات شمالی افغانستان به گونه‌ی سازمان‌یافته انجام می‌داد.

در تمام این مدت، هرگاه حرکت و تجمعی علیه رژیم کمونیستی شکل می‌گرفت، با حملات بی‌وقفه و خشونت‌آمیز نیروهای او مواجه می‌شد. بسیاری از فرماندهان و اعضای مجاهدین دستگیر، شکنجه و یا به شهادت می‌رسیدند.

در نهایت، تصویری که از دوران استبداد و ظلم دوستم بر اهالی شمال افغانستان به دست می‌آید، چهره‌ای است از ظلم و خشونت؛ مردمی که در جستجوی زندگی آرام بودند، مجبور شدند خانه و زمین خود را ترک کرده و در ترس و رنج به‌سر برند.

با نگاهی دقیق‌تر به این ایام، روشن می‌شود که دوستم نه تنها یک فرمانده‌ی نظامی، بلکه مهره‌ای برای سرکوب ملت افغانستان توسط اجیران داخلی بود؛ ابزاری در دست شوروی برای استحکام‌بخشیدن به ظلم و جنایت اشغال‌گران.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version