حمزه الافغانی
سفیر پیشین ایران در افغانستان، با کمال بی توجهی به تاریخ و وقایع ثبت شده در آن و بدون توجه به این که دانش و فرهنگ فراتر از آن چیزی گشته است که آنها به آن دست یافته اند؛ بیان می دارد که پشتون ها هویت فرهنگی ندارند و همیشه با سرکوب و دیکتاتوری حاکم شده اند.
این شخص که در واقع از نابخردی خود نقاب برداشته و با کمال بی دانشی دست به تاریخ تحقیقی برده بیان می دارد که:
اگر بخواهید بنام تمدن و تاریخ پشتون کتابخانه ای بیابید، در این جستجو به شکست مواجه خواهید شد و هیچ چیزی در این عرصه دست گیر تان نخواهد گردید. (کتابی از پشتوانه فرهنگی این قوم به دسترس نیست و جستجو از آن بیهوده و وقت تلف سازی می باشد).
و ادعا می دارد که مردم پشتون رویکردی ضد ایرانی و ضد شیعی (اهل تشیع) دارند.
بناء بر آن شدیم ت خلاصه آنچه این شخص در خصوص پشتون های افغانستان در این کلیپ ادعا کرده است را به صورت خلاصه بیان داریم و برای پاسخ به او چند مطلبی را تقدیم نماییم:
1ـ پشتون ها هیچ گونه هویت و اصالتی ندارند؛
2ـ اگر بخواهید به تاریخ و تمدن پشتون ها سر بزنید خبری از آن در کتب نیست؛
3ـ حضور پشتون ها در منطقه باعث مقابله نمایی با قدرت بزرگ تمدنی ایران خواهد بود؛
4ـ اساس رویکرد قوم پشتون دیکتاتوری و سرکوبی بوده است؛
5ـ در سناریوی بازسازی به قدرت رساندن پشتون ها، آمریکا، پاکستان و.. نقش اساسی دارند؛
6ـ پشتون ها را از حزب خلق می داند؛
7ـ پشتون ها خلقی های ریش دار هستند؛
8ـ طالبان افغانستان ریشه ندارند بناء نمی توانند در افغانستان ریشه بدوانند.
در واقع این هشت مورد، برخی از سخنان سفیر پیشین ایران در افغانستان بوده است که در کلیپی چندی قبل بیان داشته و آن را به نشر سپرده بود.
حال برای این که جواب قانع کننده و قابل ملاحظه ای برای سخنان و یا بهتر است بگوییم «یاوه سرایی» این شخص بیان داشته باشیم، یک مقدمه و چند بخش را ذکر کرده و بعد به ایراد جواب هشت مورد مذکور می‌پردازیم.
مقدمه
در نخست باید گفت که هویت چیست و چگونه شکل می گیرد، و از چه عناصر و مؤلفه هایی تشکیل شده است؟ آیا هویت ذاتی است یا عرضی؟ و این که هویت ثابت است یا متغیر؟ چه سطوحی دارد؟ و نسبت سطوح با یکدیگر چیست؟
در حقیقت هویت از نظر لغوی به معنی «هستی، وجود، ماهیت و سرشت» و ریشه لغوی آن از واژه «هو» گرفته شده است که اشاره به غایت، نهایت و کمال مطلق دارد. و در حوزه انسانی موجب شناسایی فرد و اجتماع از دیگری می شود؛ یعنی مجموعه خصائل و خصوصیات رفتاری که از روی آن فرد به عنوان یک گروه اجتماعی شناخته می شود و از دیگران متمایز می گردد.
در واقع انسان از زمانی آغاز به شناخت خود کرد، مساله هویت برایش مطرح گردید. هویت، فرایند پاسخگویی آگاهانه هر فرد یا قوم یا ملت به پرسش هایی از «چیستی شناسی و کیستی شناسی» خود است، از گذشته خود که، کی بوده، چه بوده و چه هست؟ به عبارت دیگر متعلق به کدام قوم، ملت و نژاد است، خاستگاه اصلی و دائمی اش کجاست، دارای چه فرهنگ و تمدنی بوده و چه نقشی در توسعه جهانی داشته و امروزه صاحب چه جایگاه سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی در نظام جهانی است و بالاخره ارزش های ملهم از هویت تاریخی او تا چه حد در تحقق اهداف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه مورد بحث کارسازد خواهد بود.
در نظام هویتی اجتماعات لایه های متعددی وجود دارد که میزان تعلق به برخی از لایه ها، بیشتر و واضح تر از لایه های دیگر است. انسان ها از لایه های متفاوت هویتی در سطح قوم، محل، شهر، کشور و غیره برخوردارند. این لایه ها وقتی گسترده تر می شوند که افراد از عضویت در گروه های مختلف اجتماعی نیز برخوردار باشند. بدون تردید هر یک از این عناصر بر هویت فرد تاثیر گذارند و وی نسبت به آن ها حساس است. این لایه ها در تعامل با یکدیگرند و با انباشت شان بر روی یکدیگر در مجموع هویت کلی فرد را شکل می دهند.
همان طور که ذکر شد هویت، مشابهت ها (اینکه چه گروه هایی مانند ما هستند) و تفاوت ها (این که چه گروه هایی مانند ما نیستند) را مشخص می کند. ما ممکن است در برخی از مولفه های هویتی خود با گروهی مشابه و در بسیاری جنبه های دیگر از دیگران متمایز باشیم.
نکته دیگری که در باب هویت لازم دانستیم که برای تان متذکر شویم، این است که هویت دارای سطوح مختلفی است. این سطوح ممکن از کوچکترین سطح هویتی یعنی هویت فردی تا بالاترین آن یعنی ملت و حتی جامعۀ جهانی را شامل شود. با وجود این، در مجموع هویت را به دو سطح فردی و اجتماعی تقسیم می کنند و هر سطح از عناصری تشکیل می یابند که احساس تعلق انسان ها به آن متفاوت است بخشی از این عناصر، بنیادهای هویتی فرد را تشکیل می دهند، از این رو، فرد نسبت به آنها حساسیت بیشتری دارد و واکنش آشکارتری نشان می دهد؛ تا آنجا که تعرض به آنها را بر نمی تابد.
بناء درک درست مبحث هویت می طلبد که نظریه پردازان هر یک در خصوص این پدیده مباحثی را مطرح نمایند و افراد و بخصوص اشخاصی که در این زمینه ایراد سخن می کنند، آنها را مورد بررسی قرار دهند تا ماهیت هویت را دانسته و در پرتو آن، دانش هویت شناسی خود را ارتقا دهند تا مبادا در سخنانی از هویت دیگران به بیراهه قدم بگذارند.
ملاحظه
هویت چیست؟
اصالت آن از کجا به دست می‌آید؟
هویت فرهنگی چیست؟
آیا فقط باید در کتاب ها ثبت باشد و در عرصه تولید کتابی باید، ابتکار داشته که به آن گروه و قوم هویت فرهنگی داد؟
و یا اینکه دیگر مولفه هایی دارد؟
در واقع هویت یا کیستی به مجموعه نگرش‌ها، یژگی ها و روحیات فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز می کند، گفته می شود.
هویت عبارت است از مجموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی، روانی، فرهنگی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان که به رسایی و روایی بر ماهیت یا ذات گروه، به معنای یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر دخالت کند و آنها را در یک ظرف مکانی و زمانی معین به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروه ها و افراد متعلق به آنها متمایز سازد.
هویت انسانی، مقوله ای اجتماعی است. همه انسانها به هنگام تولد، فارغ از اینکه در کجای زمین به دنیا می آیند و یا از چه تعلق قومی و قبیله ای برخوردارند، دارای ویژگی های یکسان نوع انسانی، در میان انواع موجودات زنده هستند و هیچ گونه تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند؛ بنابر این، مقوله هویت انسانی که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل می گیرد، کاملاً اجتماعی و جامعه شناسانه است و ربطی به خون و نژاد و رنگ پوست و… ندارد.
هویت اجتماعی انسان، از پنچ مؤلفه پیروی می کند. به زبان دیگر بر پایه پنج مؤلفه تأثیر گذار، شکل می گیرد:
1ـ عوامل جغرافیایی ـ اقلیمی
2ـ عوامل سیاسی و تاریخی
3ـ عوامل اقتصادی و معیشتی
4ـ عوامل فرهنگی (زبان و ادبیات و هنر، میراث اساطیری، سنن و آداب، اعتقادات و آیین ها و رسوم و یادمان ها).
5ـ مؤلفه های تربیتی.
الف) عوامل جغرافیایی ـ اقلیمی:
به مجموعه عواملی گفته می‌شود که برگرفته از ویژگی‌های مربوط به اقلیم، طبیعت و آب و هواست، که در قرون و هزاره‌ها، می‌تواند بر نوع رفتار زیست‌ محیطی افراد تأثیر گذاشته و هویتی اجتماعی خاص، یا احساس تعلقی به خصوص را در یک گروه انسانی، از گذر زندگی تاریخی، ایجاد کند؛ بنابراین، باید ریشه بخشی از احساسات مربوط به تعلق سرزمینی را در این عامل، جستجو کرد.
اما وجه تشابه در میان یک گروه انسانی که تنها برگرفته از این عامل باشند، قادر به ایجاد هویت اجتماعی نیست، بلکه این عامل ـ همان گونه که پیشتر گفته شد ـ تنها می‌تواند یکی از عوامل گسترده ایجاد هویت و احساس تعلق به یک گروه خاص انسانی باشد.
ب) عوامل سیاسی و تاریخی:
به مجموعه عواملی گفته می‌شود که متأثر از سرنوشت سیاسی و تاریخی مشترک یک گروه خاص از انسان‌ها هستند. دقت شود که وقتی می‌گوییم: «یک گروه خاص از انسان‌ها»، منظورمان همزمان، آن گروهی از انسانها هستند که می‌توانند در میان خود، شامل گروه‌ها و دسته‌های متعدد انسانی در حوزه‌های گوناگون جغرافیایی باشند. یادمانده‌های تاریخی، شادی‌ها، غم‌ها و نبردها و شکست‌ها و پیروزی‌های مشترک، از جمله عواملی هستند که از منظر تحمل نوع نظام‌های سیاسی خاص و رخدادهای مشابه، می‌توانند تأثیرات ماندگاری بر احساس هویت مشترک بگذارند.
پ) عوامل اقتصادی:
عوامل اقتصادی در احراز هویت مشترک عبارتند از: شیوه تولید اقتصادی، روابط تولید، سطح و نوع تولید، ابزار خاص تولید و امکانات تولیدی یک گروه به خصوص از انسان‌ها که در یک اقلیم مشخص تاریخی، زندگی کرده و می‌کنند.
بسته به اینکه این گروه انسانی مفروض، از گذر یک جریان (پروسه) تاریخی، در هر یک از عوامل نامبرده، متأثر از چگونه نظامی بوده‌اند، دارای ویژگی‌های مشترکی می‌شوند، که این ویژگی‌ها، نوعی خاص از احساس مشترک و تعلق تاریخی را ایجاد می‌کنند؛ برای نمونه، قرنها حاکمیت نظام زمینداری (فئودالیسم) در بین ملل اروپایی و یا حاکمیت نظام ارباب و رعیتی در کشورهای آسیایی، منجر به ایجاد دو نوع متفاوت از احساس مشترک، نسبت به روابط تولیدی و رابطه انسان با انسان و انسان با زمین، در بین این دو گروه انسانی شده اند. تفاوت نوع نگاه به اشرافیت در جوامع اروپایی و فرهنگ برگرفته از آن، با نوع نگاه مردم ارباب و رعیتی به همین مقوله، برخاسته از همین تنوع تولید، روابط و ابزار تولیدی متفاوت است.
ت) عوامل فرهنگی:
عوامل فرهنگی، عواملی هستند که از گذر زندگی مشترک اجتماعی و تحت تأثیر نوع روابط انسانی حاکم بر جوامع و متأثر از همه عوامل اقلیمی، سیاسی، تاریخی و اقتصادی، ایجاد می‌شوند. این تأثیرات در صورت تداوم تاریخی، زمینه‌های پیدایش نوعی خاص از جهان بینی، اعتقادات، زبان مشترک، هنر و سنن و آداب و آیین‌های اجتماعی منحصر بفرد را فراهم می‌آورند. این عوامل، به دلیل اینکه در زمانی نسبتأ طولانی ایجاد می‌شوند، به همان نسبت ماندگارتر و مستحکم‌تر از عوامل دیگر هستند و بخش اصلی از هویت اجتماعی انسان را شکل می‌دهند.
عوامل فرهنگی به مرور زمان تغییر شکل می‌دهند و ممکن است تضعیف و یا تقویت شوند، اما بن‌مایه‌های تاریخی آنها، کمتر دچار تحولات آنی و دوره ای می‌‌شوند.
بسته به اینکه انسان، در هنگام تولد در کدام حوزه فرهنگی قرار گیرد، طبیعتأ احساس هویت اجتماعی او دارای مشخصه‌های منحصر بفرد همان حوزه (در آینده) می‌شود. این مشخصه‌ها، با انسان و رشد اجتماعی او، از طرف محیط زندگی، محیط آموزش، محیط کار و مجموعه روابط اجتماعی، به وی، خودآگاه و یا ناخودآگاه، تزریق می‌شوند.
همچنین اراده انسان بالغ، کمتر می‌تواند در این ماندگارهای ریشه‌دار، تغییر ایجاد کند، بلکه حداکثر، سمت و سوی رفتار اجتماعی را می‌تواند تا اندازه‌ای تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین، هویت فرهنگی، امری نیست که از کسی گرفته شود یا بتوان به زور به وی تحمیل کرد. این هویت، در واقع، هسته اصلی تشکیل دهنده شخصیت اجتماعی انسان است و برای همین، طلبیدنی و خواستنی نیست!
همانگونه که گفته شد، هویت اجتماعی انسان، از عوامل بسیاری برگفته شده است که رویدادها و تغییرات مقطعی، قادر به ایجاد تغییرات اساسی در بن مایه‌های آن نیستند و نمی‌توان با تکیه بر یک یا دو عامل تمایز، مثل زبان و یا اعتقادات، بین گروهی از انسانها، با گروهی دیگر، اعلام هویت مستقل کرد.
گروه انسانی بدون هویت و یا سلب هویت شده، روی کره زمین وجود ندارد، چرا که انسان در جامعه زندگی کرده و رشد یافته است و تکامل او، اجتماعی بوده است، نه انفرادی؛ بنابراین، هر انسانی، در هر جامعه ای که زندگی می‌کند ـ جدا از مسائل حقوقی و سیاسی در یک مقطع خاص تاریخی ـ دارای هویت مشخص اجتماعی و تاریخی است.
ث) عوامل تربیتی:
آخرین عامل تأثیرگذار در شکل گیری هویت اجتماعی انسان، عامل تربیتی است. این عامل، خود برگرفته از عواملی همچون، نوع روابط اخلاقی ـ فرهنگی و رفتاری حاکم بر خانواده، آموزش و پرورش و همچنین جامعه است.
هر یک از این سه حوزه، بخشی از حوزه نفوذ تربیت انسان را شکل می‌دهند، ولی بسته به اینکه هر یک از عوامل نامبرده، چقدر گسترده‌تر عمل کنند و انسان مورد نظر را تحت پوشش آموزه‌های خود قرار دهند، تربیت انسانی را می‌توانند در حوزه نفوذ خود بگیرند.
امروزه، تعلیم و تربیت و جامعه ـ به ویژه بخش مربوط به رسانه‌ها ـ سهم عمده تری نسبت به عامل خانواده، بر عهده گرفته‌اند و شاید به همین دلیل نیز باشد که تشابه بیشتری در میان گروه‌های انسانی، دیده می‌شود.
با توجه به آنچه بیان شد، اکنون راحت تر میتوان به مبحث هویت پشتون و مباحث جدید مطروحه از جانب عوامل فتنه برانگیز در این مورد پرداخت.
هنگامی که سخن از پشتون به میان می آید ذهن، خود به خود، متوجه جغرافیای سیاسی کنونی و ترکیب جمعیتی و ویژگی های امروزین آن می شود، در حالی که از دید هویت شناسی، واژه پشتون در برگیرنده دیرپاترین یادمان های مدنی و تاریخی مردم افغانستان امروزی می باشد و حتی گاهی این قوم و هویت و تبار آنها از مرز افغانستان امروزی فرا تر گذاشته و از مرزهای سیاسی امروزی گسترده تر است.
در واقع مردم پشتون بخصوص پشتون های سرزمین افغانستان در سال ها، هویت اجتماعی یافته و مجموعه ای از مشخصه های خاص و متمایز را، از گذر این سال ها شکل داده و پرورانده است.
مردم پشتون افغانستان در واقع از تیره های گوناگون انسانی با روابطی دیرپا که از در آمیختگی جمعیتی در سالیان سال هویتی مشترک به وجود آورده اند.
آنان همواره اعتقادات گوناگون داشته اند؛ با این وجود اهل تعصب نبوده و مسامح کار بوده اند.
آنها به احساسات انسانی فوق العاده اهمیت داده اند، اهل مدارا و مهر و محبت اند.
اگر تاریخ شان را بررسی کنیم آنها دوستار زیبایی و هنر می باشند.
زبان پشتو و شاخه های گویشی آن، در چندین سال تاریخ محور شکل دهی هویت ادبی و فرهنگی آنان بوده است.
بررسی هویت فرهنگی مردم پشتون نه اینکه در کتب نیامده بلکه در عمل نیز می توان در سرزمین های متفاوتی مشاهده اش نمود.
و اینکه سفیر پیشین ایران در افغانستان چنین ادعای داشته است که پشتون ها هیچ گونه هویتی در تحریر و ایجاد نوشته نداشته اند باید برایش گوش زد نمود که سری به کتاب خانه های ملی و بزرگ زده و خود را اندکی غرق در کتاب شعر رحمان بابا سازد برایش مفید و قانع کننده تمام خواهد شد.
در بخش ادبیات، تحلیل و… کتبی در دسترس هست که جواب اقناع کننده ای برای این شخص یاوه سرا داده شود، ولی توان تحمل این کوتاه نوشته نیست که آن بخش را نیز به طور تفصیل بیان دارد.
در بخشی از سخنان خود سخن از خلقی بودن این قوم به میان آورده است، که می بایست از تاریخ بشرمد و خجالت بکشد چرا که همین مردم با داس و تیشه و سنگ و جوب سالیان سال در پی بیرون راندن خلق از افغانستان کمر بسته بودند و با کمال جرأت و شهامت و ایمان داری در مقابل اندیشه آنها رزمیدند و همه سرزمین خود را با دست در دست برادران دیگر تباری خود آنها را خوار و زبون از این سرزمین بیرون راندند.
و همه ساله بیرون راندن و شکست خلق را با جشن و افتخار زنده می دارند ویاد آن ایام از رشادت و قهرمانی خود را به رخ افرادی که اندیشه های پوچ و متعفنی همچون این فرد دارند، می کشند و بیان می دارند که این نسل با تمام توان و با کمال ایمان داری در نابود سازی خلق دست داشته و این یکی از افتخارات افغانستان و شهروندان آن است.
و همچنین این نکته را نباید از یاد برد که ایران و بزرگان سیاسی آن سرزمین باید جلوچنین افرادی که در توهین و تحقیر یک نسل آستین بالا زده اند، فکر نموده و چاره ای بیندیشد تا این پیوند به میان آمده میان دو کشور هم فرهنگ را تیره و تار نسازند.
این دسته از انسان نما ها در حقیقت دست نشانده های یهود و استکبار جهانی اند که در میان کشورهای هم فرهنگ و مشترک ایجاد رخنه نموده و در پی آن هستند تا دامن اختلافات را گسترده ساخته و آتش معرکه را شعله ور سازند.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version