نویسنده: ایمل پشتون

در جهان، نظام‌های جمهوری برای غرب بهترین وسیله‌ای هستند که ملت‌ها را در آزمون‌ها و چالش‌های گوناگون گرفتار کنند. این نظام‌ها در چند ساب یک‌بار مردم را با آزمایش‌های تازه روبه‌رو می‌سازند. از روزی که آمریکایی‌ها وارد افغانستان شدند، ملت افغان با انواع آزمون‌ها رو به رو شد. پایه‌های جمهوریت در اختیار کسانی قرار گرفت که یا قاتل بودند، یا جنگ‌سالار، یا کسانی که به اختلافات قومی دامن می‌زدند و یا هم طیفی از دشمنان آشکار اسلام بودند.

در این مدت، هر کسی که به قدرت می‌رسید، کاملاً تابع دستورات غرب بود. غربی‌ها هر هدفی که داشتند، در این سرزمین پیاده می‌کردند؛ چه گسترش سیکولریزم و آزادی‌های بی‌حدوحصر و بی بندوربار، چه مسلط کردن حکام فاسد و بی‌غیرت، چه ایجاد پارلمانی بی‌اختیار، چه آزادی رسانه‌ایِ بی‌کنترل، چه رسمی‌ساختن کلیساها، چه ایجاد ارتشی که اهداف ضد اسلامی داشته باشد، چه سپردن قدرت به هم‌پیمانان غرب، چه از بین بردن ارزش‌های دینی، چه خریدن نویسندگان و متفکران، چه ایجاد مراکز فساد و مشروب‌فروشی، چه سرگرم‌کردن جوانان با تقلید کورکورانه از بیگانگان، چه گسترش فرقه‌های منحرف، چه ترویج اسلام تحریف‌شده غربی، چه خالی‌کردن نظام آموزشی از ارزش‌های دینی، چه رواج ناسیونالیزم، چه تسخیر افکار از طریق رسانه‌ها و صدها برنامه دیگری بود که جامعه متدین افغانستان را به وسیله آن لکه‮دار کرد.

ضعف حکومت، فساد گسترده و نبود عدالت، اعتماد مردم به نظام را کاملاً از بین برد. بی‌ثباتی سیاسی و جنگ‌های مداوم، ملت را از حق یک زندگی آرام محروم کرد. طولانی‌شدن جنگ، بیماری‌های روانی مانند ترس، افسردگی شدید و حس ناتوانی را در مردم افزایش داد. عاملان اصلی این جنگ، اشغالگران خارجی و حلقاتی بودند که در ادامه این جنگ نامشروع، منافع شخصی خود را دنبال می‌کردند.

هنگامی که نیروهای ویژه صفری نظام جمهوریت بر یک قریه یا شهر یورش می‌بردند و چاپ می‌انداختند، هیچ کس در امان نبود. مساجد را بمباران می‌کردند، خانه‌ها را به آتش می‌کشیدند، اموال را تخریب و جوانان را ( چه مخالف بودند و چه نبودند ) به قتل می‌رساندند، حتی حیوانات نیز از وحشت آن‌ها در امان نبودند. ملت افغانستان به این نتیجه رسیده بود که به‌تدریج در حال نابودی است، ازاین‌رو از زندگی دست کشیده بود.

فقر و تنگ‌دستی در جامعه حاکم بود. وضعیت اخلاقی شهرها روزبه‌روز بدتر می‌شد. در هر کوچه و بازاری دزدان ایستاده بودند، مردم برای یک موبایل کشته می‌شدند، تاجران را گروگان می‌گرفتند و برای آزادی‌شان پول می‌خواستند، و اگر پولی دریافت نمی‌کردند، آن‌ها را به قتل می‌رساندند. زورمندان، زمین‌ها، خانه‌ها و بازارهای مردم را غصب کرده بودند. اگر مظلومان به دروازه‌های حکومت مراجعه می‌کردند، تحقیر می‌شدند و حتی تهدید می‌گردیدند، تا جایی که جز گریه هیچ چاره‌ای برایشان باقی نمی‌ماند.

مراسم عروسی و جشن‌ها به طور مکرر هدف بمباران قرار می‌گرفتند. در دوران جمهوری، مردم افغانستان بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ تحت فشار و سختی قرار داشتند. در شهرها، زنان به نام آموزش و در سایه دموکراسی، تبدیل به هدفی شدند و نسلی تربیت گردید که خواسته‌ها و باورهایش کاملاً در تضاد با دین اسلام و ارزش‌های فرهنگی افغانستان بود.

اشغالگران خارجی اجازه یافتند که نظام آموزشی را تغییر دهند. این نظام آموزشی به‌عنوان یک قالب عمل می‌کرد که دانش‌آموزان را مطابق میل طراحانش می‌ساخت. با گذشت زمان، افکار و عقاید بسیاری از جوانان این نسل به‌طور کامل تغییر کرد و علیه جامعه و هویت ملی‌شان مورد بهره‌برداری قرار گرفت.

در نهایت، جامعه افغانستان از آثار منفی جمهورییت در امان نماند. هر بخش و گوشه‌ای از این سرزمین آسیب دید. مردم افغانستان در طول بیست سال، آسیب‌هایی دیدند که معادل یک قرن است. این آثار منفی به قدری عمیق و گسترده هستند که رفع و جبران آن‌ها نیاز به سال‌ها تلاش مستمر دارد.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version