
تحلیل
مقدمه:
در دوران جمهوریت سرنگونشده، اشغالگران و همدستان داخلیشان تلاش میکردند تا ارزشها را تحریف کرده و برای فریب مردم، قهرمانان دروغین را مشهور سازند و شخصیتها را باد کنند. این روند با سرعت تمام ادامه داشت؛ هر روز تلاش میشد یک ارزش تحریف شود؛ هر روز خائنان، مفسدین، جاسوسان و غارتگران کشور مطرح میشدند، شخصیتهایشان باد داده میشد، به کشتهشدگان القاب دروغین قهرمانی داده میشد و به زندگان مدالها و جنرالیهای چند ستاره اهدا میگردید.
این القاب، مدالها و رتبهها به کسانی اهدا میشد که با خون، قربانی و جانفشانی ملت مؤمن و مجاهد افغان بازی و سوداگری کرده بودند؛ از غارت ذخایر کشور گرفته تا فساد، خیانت، جاسوسی و وطنفروشی، از هیچ عمل زشتی روی نگردانده بودند.
۱۸ سنبله مصادف است با روز کشتهشدن چنین شخصی که داستانهای خیانت، جاسوسی و وطنفروشی او پنهان نمانده است، اما حامیانش همیشه تلاش کردهاند روایتهای دروغین دربارهی او ایجاد کنند و به جای چند روی واقعیاش، چهرهی دروغین قهرمانی، ترحم، فداکاری و میهندوستی را به نمایش بگذارند.
احمدشاه مسعود:
احمدشاه مسعود در سال ۱۳۳۲ هجری شمسی، زمانی که پنجشیر ولسوالی بود، در قریهی جگدلک این ولسوالی، در خانهی دگروال دوست محمد خان متولد شد. تحصیلات ابتداییاش را در لیسهی استقلال کابل به پایان رساند، سپس وارد انستیتیوت پولیتکنیک کابل شد، اما پس از کودتای داؤود خان به پشاور مهاجر شد و در آنجا به برهانالدین ربانی پیوست.
این شخص یعنی «احمدشاه مسعود» در میان ائتلاف شمال به یک فرد مهم تبدیل شد و برای منافع بیگانگان به یک جنگجوی بینظیر مبدل گشت؛ هر سکه (پیسه) دو رو دارد، همینطور بسیاری از سیاستمداران و بازیگران جنگهای افغانستان نیز دو رو داشتند، اما در میان همهی آنها مسعود متفاوت بود؛ او مانند خشت، چند رو داشت و برای هر کس تا زمانی بازی میکرد که از او بهرهبرداری میشد.
مسعود به همراه برهانالدین ربانی، رهبری حزب جمعیت را بر عهده داشتند؛ آنها در چند ولایت شمالی کشور حکومت اعلام کرده و کابینه داشتند. در سال ۱۹۹۲ میلادی، ملیشههای مسعود و دوستم کابل را تصرف کردند، حکومت نجیب را سرنگون کردند و مسعود وزیر دفاع شد. پس از آن مسعود با ملیشههای حکمتیار و دوستم بر سر قدرت جنگ را آغاز کرد و کابل را به دلیل جنگهای داخلی و تنظیمی ویران ساخت.
مسعود، که با برنارد یهودی، فرانسه و جامعهی غربی روابط نزدیکی داشت، با جهت مخالف این بلوک سیاسی، یعنی با شوروی وقت، نیز روابط جاسوسی نزدیکی داشت که مسعود به بهانهی جنگیدن در برابر آن اعتبار کسب میکرد و حامیانش را به جای سوق دادن به یک مبارزهی مقدس، به منظور تحقق اهداف شخصیاش مورد استفاده قرار میداد.
مسعود چهرهای بازیگر بود؛ در دوران اشغال شوروی، جنگهای داخلی و سپس نخستین حاکمیت امارت اسلامی، بازیهای مختلفی انجام داد. مسعود اگرچه چنین به نظر میرسید که رهبری مؤثر در میان ائتلاف است، اما واقعیت این است که مسعود تنها یک جنگجو بود، نه یک رهبر مؤثر؛ همچنین، مسعود هر نوع شخصیت، استراتژی و فکری که داشت، تنها محدود به یک گروه سیاسی و جنگی بود.
احمدشاه مسعود به عنوان یک جنایتکار:
مسعود در سالهای مختلف جنایات بیشماری مرتکب شده است، اما حامیان کور او همیشه تلاش کردهاند که جنایاتش را پنهان کنند، اما تاریخ باز همهی جنایات او را در صفحات خود حفظ کرده است. حامیان مسعود با روایتهای دروغین تلاش کردهاند این جنایات را پنهان کنند، اما پنهان کردن آنها ناممکن است.
به یکی از جنایات متعدد مسعود اشاره میکنیم؛ در تاریخ ۲۱ و ۲۲ قوس سال ۱۳۷۱ هجری شمسی، جنگجویان شورای نظار به رهبری مسعود به منطقهی افشار کابل حمله کردند. در آن زمان، هموطنان هزاره در این منطقه ساکن بودند؛ نیروهای ظالم شورای نظار مظالم بیشماری بر هموطنان هزاره روا داشتند، در این منطقه کشتار، شکنجه و آزار و اذیت گستردهای صورت گرفت که در نتیجهی آن هزاران هموطن با نهایت قساوت به قتل رسیدند.
جنگجویان شورای نظار در آنجا چنان جنایات وحشتناکی مرتکب شدند که روایتگران تاریخ نیز از بیان آن شرمنده میشوند. بر اساس تحقیقات و گزارشهای سازمان دیدبان حقوق بشر و سایر نهادهای بینالمللی، ملیشههای احمدشاه مسعود و سیاف در مناطق افشار و کارته سهی کابل بیش از ۱۰۰۰ نفر از هزارهها را کشتند و بین ۷۰۰ تا ۷۵۰ نفر را ملیشههای سیاف با خود بردند که برخی از آنها بعداً آزاد شدند و برخی دیگر ناپدید گشتند.
حامیان ایدئولوژی منفور مسعود بسیار تلاش کردهاند که این لکهی سیاه را از پیشانی رهبر جنایتکار خود پاک کنند و دستهای خونین او را از خون انسانهای بیگناه پاک نشان دهند، اما جنایات مسعود نابخشودنی است. خانوادهها و خویشاوندان قربانیان هنوز هم داستانهای جنایات او را بیان میکنند، همان غمها را فراموش نکردهاند و مرتکبین چنین جنایاتی را نبخشیدهاند.
احمدشاه مسعود به عنوان یک جاسوس:
افغانستان در زمان تجاوز شوروی به میدان زورآزمایی برخی از قدرتهای بزرگ تبدیل شده بود. سپس در زمان جنگهای داخلی کشور، مداخلات استخبارات خارجی در افغانستان به اوج خود رسید؛ احمدشاه مسعود که در زمان تجاوز شوروی، برای تأمین مالی زمرد پنجشیر را به فرانسویها و تجار اروپایی میفروخت، با جوامع، مقامات و حلقههای استخباراتی این کشورها روابط نزدیکی برقرار کرده بود.
برای بزرگنمایی، حفظ و اکمال جزیرهی قدرت و همچنین برای از بین بردن، یا حداقل کاهش همهی تهدیدات، مسعود از همان زمان تجاوز ارتش سرخ، با جهت مخالف خود، یعنی با اتحاد جماهیر شوروی، روابط برقرار کرد و پیمانهای پنهانی با آنها امضا نمود. در آن زمان مسعود و ائتلاف، برخی از مناطق شمال کشور را تحت حاکمیت خود داشتند که مسیر اکمالاتی ارتش سرخ نیز در مسیر ائتلاف قرار داشت؛ بنابراین میتوان گفت که دوستی مسعود و شوروی نیاز هر دو طرف بود.
مسعود از روسها برای مقابله با برخی دیگر از تنظیمها، از اتحاد جماهیر شوروی تقاضای همکاری کرده بود و این تقاضا به نفع شوروی بود. از سوی دیگر، مسعود فردی معاملهگر بود و برای تحقق منافع خود با هر کسی به آسانی کنار میآمد.
یک افسر کشف و نظارت نظامی از ستاد کل وزارت دفاع اتحاد جماهیر شوروی، «دگروال آناتولی تکاچیوف» که در سال ۱۹۸۲ میلادی با مسعود دیدار پنهانی داشت، در گزارش خود به وزارت دفاع گفته بود که در افغانستان تأثیرگذارترین و باصلاحیتترین فرد احمدشاه است و با شرایط مشخص، میتوان با او کنار آمد.
چرا به مسعود «قهرمان ملی» گفته شد؟
مسعود نه رهبر یک جریان ملی بود و نه رهبر یک حکومت ملی در افغانستان که همهی مردم او را میشناختند و به عنوان یک قهرمان ملی پذیرفته بودند؛ زندگی جنگی و سیاسی مسعود برای منافع دیگران بود، در مقابل دوربین خبرنگاران فرانسوی خود را دلسوز کشور معرفی میکرد، اما واقعیت چیز دیگری بود.
این سوال مهم است که چرا یک فرمانده جنگی که به یک منطقهی خاص و یک سازمان در کشور تعلق دارد، تحت عنوان «قهرمان ملی» معرفی شد؟! این معرفی به دلیل فشارهای سیاسی ائتلاف بود که بعدها از تبلیغ شخصیت مسعود برای تثبیت قدرت یک گروه و به حاشیه راندن دیگران استفاده میشد.
در دوران جمهوریت سرنگونشده، به بهانهی ۱۸ سنبله، به تفکر و ایدئولوژی جعلی ساخته شده به نام مسعود، به عنوان یک ارزش ملی به زور به مردم تحمیل میشد، اما در واقع تمام کردار او بر اساس یک محور تنظیمی پیش میرفت. اگر به مسعود لقب «قهرمان ملی» داده میشود، باید ثابت شود که او برای ملت افغان چه کرده است؟! و برای کشور چه کرده است!؟
امتیازطلبی به نام مسعود:
احمدشاه مسعود یک چهرۀ جنگی بود و در میان ائتلاف شهرت داشت، اما خانوادۀ او تا این حد مطرح نبودند که اعضای خانوادۀ وی در زمان جمهوریت امتیاز گرفتند. ضیا مسعود و دیگر اعضای خانوادۀ احمدشاه مسعود در دوران جمهوریت سرنگونشده به موقفهای مهم راه یافته بودند و به نام این جنگسالار، جایگاه ویژۀ خود را داشتند. اگر از موقفها برکنار میشدند، با توسل به عبدالله و دیگران، بر ارگ فشار وارد میکردند.
پسر او احمد مسعود را نیز کسی نمیشناخت، بلکه در آن زمان کودک بود و زندگی و تحصیلاتش را در ایران و اروپا گذراند. اما در حال حاضر تلاش میکند تا همچون پدرش در میان سیاسیون سابق مطرح شود، آنها به دورش جمع شوند و مانند پدرش از پیشگامان ائتلاف گردد. اما این یک خواب و خیال است، زیرا به جز چند تریبون محدود مطبوعاتی، تمامی راهها بر او بسته است تا احمد مسعود جایگاه جعلی پدرش را بگیرد.
۱۸ سنبله:
مسعود در ۱۸ سنبلۀ سال ۱۳۸۰ هـ.ش شمسی توسط دو خبرنگار در ولایت تخار کشته شد. پس از آن، رویداد ۱۱ سپتمبر رخ داد، امریکا بر افغانستان یورش برد و جمهوریت را حاکم ساخت. در سال ۲۰۰۲ میلادی که اوایل جمهوریت بود، کرزی به صورت سمبولیک رئیسجمهور بود، اما بقیۀ قدرت در دست اعضای ائتلاف بود، به ویژه محمدقسیم فهیم و خانوادۀ مسعود که در آن زمان ائتلاف بیشترِ اختیارات را در دست داشتند. تمام ساختار رژیم کابل نظامی بود؛ ملیشههای ائتلاف و شورای نظار ارگانهای امنیتی و وزارتخانههای کلیدی را اشغال کرده بودند. کرزی مجبور بود که در کنار خارجیها، اوامر ائتلاف و شورای نظار را نیز اطاعت کند.
در همین سال، بر کرزی فشار وارد شد که مسعود به عنوان «قهرمان ملی» اعلان شود. کرزی نیز پذیرفت و ۱۸ سنبله را به عنوان رخصتی رسمی اعلان کرد. در سالهای بعدی نیز از سوی ولسی جرگه و مشرانو جرگه، در مورد این موضوع تصمیمات موافق و مخالف مختلفی گرفته شد، اما در نهایت ۱۸ سنبله به عنوان روز کشته شدن احمدشاه مسعود، به صورت رسمی در داخل کشور تجلیل میشد و رخصتی اعلان میگردید.
اما این روز رسمی بر اساس یک اجماع ملی نبود، بلکه به دلیل فشار یک جریان سیاسی خاص، یعنی ائتلاف شمال تجلیل میشد. در جریان تجلیل از ۱۸ سنبله، نه تنها اقدامات خلاف آرامش مردم عادی و نظم شهری انجام میشد، بلکه از این روز برای اسطورهسازی، تمایلات قومی و تداوم تسلط سیاسی استفاده میگردید.
در دوران جمهوریتِ سرنگونشده، تجلیل از ۱۸ سنبله توسط هواداران احمدشاه مسعود، تنها روزی برای یادبود یک شخص نبود، بلکه یک نمایش سیاسی بود که هدف آن نمایش قدرت، نفوذ و برتری قومی بود. جادههای کابل، مزارشریف، تخار و دیگر شهرها پر از تصاویر مسعود، بنرهای مربوط به او و حضور هواداران اخلال کننده نظم بود.
روز ۱۸ سنبله از جمله روزهایی است که قبلاً در میان مردم عادی افغانستان، روز وحشت، سختی و هرج و مرج به حساب میآمد. اکنون این روز در کشورهای اروپایی تجلیل میشود و مردم عادی افغانستان از شر آن در امان هستند. تجلیل از این روز با تیراندازیهای بیرویه، محدودیتهای ترافیکی، زورگویی و آزار و اذیت همراه بود. تحت نام ۱۸ سنبله، افراد مسلح بیمسئولیت در کوچههای شهر جولان میدادند و آشکارا این پیام را به مردم میدادند که قدرت از آن ماست و قانون تابع ماست.
هجدهم سنبله همچنین روزی برای بیاحترامی به قانون اساسیِ ساختهشده توسط جمهوریتی ناتوان و بیدفاع بود. حکومت و مقامات با چشمانی ناتوان شاهد این هرج و مرج بودند؛ با فرارسیدن این روز، ترس در میان مردم عادی پخش میشد و آنها به دلیل ترس نمیتوانستند هیچ واکنشی نشان دهند.
احمدشاه مسعود جایگاه نمایندگی از تمام مردم افغانستان را نداشت و کارنامههای او نیز به گونهای نیست که دربارهاش اجماع ملی وجود داشته باشد. تاریخی که بر اساس تصمیمات نادرست ساخته شده باشد، نسلهایی را تربیت میکند که از تعصب و تحریف تغذیه میشوند، که ملت افغانستان بیست سال شاهد این نسل در ۱۸ سنبله بودند. چنین سیاستهای شخصیتمحورِ جمهوریت سرنگونشده، مانعی در برابر شکلگیری یک ملت شده و به وحدت ملی آسیب رسانده بود.
نتیجه و خلاصه:
احمدشاه مسعود هر قدر هم که به عنوان قهرمان تبلیغ شود، اما حقیقت از حافظه تاریخ پنهان نخواهد ماند. شخصیت او باید تحت سایه جنایات جنگیاش، نقش او در جنگهای تنظیمی و تفرقههای سیاسی نیز ارزیابی شود. پشت تصویر نشاندادهشده از مسعود، جنایات بسیاری و چهرۀ بد او پنهان شده است. مسعود همواره برای اهداف خود با بازیگران سیاسی زمان، استخبارات خارجی و جریانهای قدرتطلب همکاری کرده است. از او یک «قهرمان ملی» جعلی ساخته شد، بدون اینکه کارنامه فراگیر و قربانی واقعیاش ثابت شده باشد و اجماع ملی در مورد قهرمانیاش به وجود آمده باشد.
احمدشاه مسعود تنها یک چهرۀ جنگی برای یک گروه محدود بود، نه نماینده تمام ملت. زندگی جنگمحور او، فاجعه افشار، معاملات پنهانی با شوروی و جنایات، چهرۀ اصلی مسعود است. در گذشته هر سال به بهانه ۱۸ سنبله، تفکر سیاسی ساخته شده توسط ائتلاف و شورای نظار ارائه میشد که در واقع بر ملت تحمیل شده بود.
اعضای ائتلاف و هواداران مسعود در دوران جمهوریت سرنگونشده از نام، تصویر و افسانه یک شخص برای قدرت، نفوذ و تسلط سیاسی استفاده میکردند، اما ۱۸ سنبله برای مردم عادی افغانستان روز ترس و هرج و مرج بود و باعث برانگیخته شدن حساسیتهای قومی شده بود. شواهد تاریخی روشن کرده است که «قهرمان ملی» شمردن مسعود، یک تحمیل سیاسی بود، نه یک افتخار ملی؛ او نه شخصیت ملی بود، نه فکر ملی داشت و نه ارتباط واقعی با دردهای افغانستان، بلکه نام او برای تجارت قدرت استفاده میشد، با حافظه ملت بازی میشد و به جای وحدت ملی، تخم تفرقه کاشته میشد.
از چهار سال گذشته به این سو، حکومت جدیدی بر افغانستان حاکم شده است. افغانستان از حاکمیت گروههای شر و فساد رهایی یافته، حاکمیت اعضای ائتلاف و شورای نظار از بین رفته و افغانها نفس راحتی کشیدهاند؛ اکنون در ۱۸ سنبله ملیشههای مسعود نمیتوانند جادهها را مسدود کنند، نظم عمومی را تهدید نمیکنند و اقدامات آزاردهنده انجام نمیدهند.
توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.