در جهان امروزی، تمام کشورها با یکدیگر روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارند. هیچ کشوری بهتنهایی نمیتواند بر اوضاع جاری و حاکم خویش بدون داشتن روابط سالم با کشورهای دیگر نظارت و کنترول داشته باشد؛ بلکه باید به وضعیت محیط و پیرامون خویش توجه کند و با اتخاذ تصمیمهای درست و منفعتآور، راهی برای بهبود و پیشرفت خود از طریق همکاری با کشورهای همسایه و جهان پیدا نماید.
کشورها در حقیقت مانند زنجیرهای محکم و هماهنگاند که در کنار یکدیگر میتوانند کارکرد مطلوب داشته باشند و هر کدام بهگونهای برای آبادی و رشد خویش تلاش نمایند. برای رسیدن به این سطح از کارکرد در سیستم جهانی، باید در رأس ادارهٔ کشور افرادی قرار داشته باشند که درک سالم سیاسی و اقتصادی داشته باشند تا بتوانند از هر فرصت، استفادهٔ موثر کنند و کشور خویش را به توسعهٔ همهجانبه برسانند.
برای تحقق این هدف، هر کشور دو فرصت مهم در راستای موفقیت در عرصهٔ حکومتداری دارد: اول، موقعیت طبیعی و جغرافیایی کشور است که چه اندازه دارای منابع طبیعی است و تا چه حد میتواند در تقویت بنیهٔ اقتصادی مؤثر باشد؛ و دوم، نحوهٔ تعیین و انتخاب افراد برای مدیریت این منابع در راستای پیشرفت و تمدنسازی کشور است که از مورد اول هم بااهمیتتر است.
اگر کشوری در همین دو زمینه موفق عمل کند و نتایج تصمیمگیریهای درست در چهره و سیمای جامعه دیده شود، معلوم میشود که امور در مسیر درست جریان دارد و کشور در میدان رقابت جهانی در جایگاه مناسب ایستاده است. چنین کشوری میتواند در زمان کوتاه قلههای بزرگی را فتح کند.
افغانستان، کشوری در آسیا با موقعیت جغرافیایی مناسب و امیدبخش از نظر سیاسی، اقتصادی و طبیعی است که در طول تاریخ همیشه مرکز توجه حکومتها و نقطهٔ تمرکز تمدنها بوده است. معادن و ذخایر طبیعی و نیروی انسانی آن هیچگاه پایان نیافته و همیشه آمادهٔ کمک به دیگران بوده است. اما در دورهٔ معاصر، بهویژه در بیست سال اشغال توسط آمریکا و متحدانش، به کشوری بیثبات و سرگردان مبدل شد؛ در حالیکه دارای منابع سرشار و استعدادهای درخشان بود، ولی هرگز گامی بهسوی آبادی برنداشت. حتی با گرفتن کمکهای میلیونها و میلیاردها دالری و با وجود قرضهای فراوان بینالمللی، نتوانست ابتداییترین ساختارهای فرسودهٔ خود را ترمیم کند.
اگر دقیقتر بررسی شود، ریشهٔ تمام این ناکامیها در بیصلاحیتی افراد در رأس ساختار قدرت و در ناکارآمدی سیستم پوچ حکومتداری جمهوریت نهفته بود؛ سیستمی که بهجای حرکت بهسوی تحقق آرمانهای ملی و مردمی، بهسوی گسترش اختلاس، چپاول داراییهای عامه و ترویج فساد و خیانت در ادارات و وزارتخانهها روان بود.
همین دو عامل (یعنی گماشتهشدن افراد نالایق در رأس قدرت و پیادهسازی سیستم اداری ناکام و فاسد) باعث سقوط اقتصادی کشور و در نهایت، فروپاشی نظام جمهوریت گردید.
سقوطهای پیهم اقتصادی و خارجشدن کشور از مسیر سالم پیشرفت، نشانهٔ روشن بیکفایتی کسانی بود که در رأس قدرت قرار داشتند. ساختار قدرت نه بر بنیاد شایستهسالاری، بلکه بر اساس روابط قومی و پولی شکل گرفته بود؛ هرکس بستگان خود را وارد نظام میکرد یا با پرداخت مبالغ هنگفت، برای خود چوکی میخرید.
چهرهٔ آشفتهٔ کشور و بیرونشدن اوضاع از کنترول، محصول تصمیمگیریهای مغرضانه و خیانتبار بود که در نهایت باعث سقوط کاخ پوسیدهٔ جمهوریت شد و کسانی که لیاقت و ظرفیت اداره را نداشتند، از چوکی قدرت برکنار شدند و کشور را ترک کردند.
بعد از عبور از آن مرحلهٔ تاریک اشغال و چپاول، اکنون در سالهای اخیر، افغانستان جان تازه گرفته است. امور بهسوی اهداف بزرگ و مثبت در حرکت است و در مدت نزدیک به چهار سال، خون تازهای در رگهای سیاسی و اقتصادی کشور جاری شده است.
تمام اینها گواه روشن استفادهٔ درست از منابع طبیعی کشور و حضور افراد باصلاحیت و دلسوز در رأس اداره است، زیرا برای قضاوت باید به نتایج نگریست؛ نتایجی که در متن جامعه قابل لمس است، منافع آن به پیکر کشور تزریق میشود، و امید و امنیت در ساختار نظام به وجود آمده است.
پس هرگونه سخن بیمنطق و بیاساس از ارزش دستاوردهای مثبت نمیکاهد و جایگاه آن را پایین نمیآورد. مردم هم دیگر فریب سخنان بیمحتوا را نمیخورند و بهخوبی میدانند که حق با کیست و پشت خاکریز دشمن، چه کسانی با چه نیتهایی سخنان دوپهلو و مغرضانه بر زبان میآورند.
توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.