صادق فائز
حقوق بشر، کلمهای که در قرن بیست و بیست و یکم بسیار تکرار شده و می شود. شاید بشود ار این همه تکرار یک کتاب نوشت. کلمهای که گوش فلک را کر کرده است ولی دریغ از احترام بشر و احترام به حقوق بشر. از زمان پیدایش کلمه حقوق بشر، بشر بیشترین آسیب را به خود دیده و بدترین شرایط را تحمل نموده است. اگر کشتههای بعد از ایجاد سازمان ملل با کشتههای قبل از آن را در مدت مشابه، مقایسه کنیم واضح خواهد شد که سازمان ملل بیشتر از آنکه سازمان ملل بوده باشد سازمان علل و پریشانی بوده است. کشورهای غربی از جمله کانادا ، آلمان ، انگلیس و یا فرانسه و در راس آنها آمریکا در حالی ادعاهای واهی علیه دیگر ملل و دول جهان مطرح می کنند که خود هریک جداگانه و یا در قالب ائتلافی ، ناقض حقوق بشر در کشورهای دیگر و حتی علیه ملت های خود هستند. اشغال عراق و یا ۲۰ سال اشغال افغانستان نمونه ای از اقدامات مستقل و یا مشترک ضدبشری این کشورهاستمثلا در ۵۰ سال گذشته، آمریکا حداقل در ۳۰ کشور مختلف دست به عملیات نظامی زده و در همه آنها به بهانههای مختلف غیرنظامیان را به قتل رسانده است. این چهره واقعی این کشورها در دفاع از حقوق بشر است و وقتی چنین کشورهای دم از حقوق بشر میزنند باید گریست.فلسطین سرفصل سرخ دیگری در کارنامه حقوق بشری آمریکا و دیگر کشورهای غربی است. ملتی که به جرأت میتوان گفت در تاریخ معاصر در زمینه متحمل شدن ظلم و ستم و خشونت سازمان یافته و سیستماتیک، رکورددار است.جنایت روزمره علیه میلیونها فلسطینی نزدیک به یک قرن است که ادامه دارد و اگرچه به دست رژیم نژادپرست اسرائیل انجام میشود اما بار اصلی اخلاقی و حقوقی این جنایت بر دوش آمریکاست. این کشور حامی مالی، سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی بوده و چنان در این حمایت غرق است که بسیاری از تحلیلگران غربی معتقدند، منافع ملی آمریکا گروگان این رژیم است.غرب مدعی حقوق بشر،از یک سو بر طبل جنگ در نقاطی از جهان ازجمله، افغانستان، عراق اوکراین، کوبیده و یا می کوبد، جنگ هایی که مصداق بارز نقض حقوق اولیه بشری است، اما از سوی دیگر با استفاده ابزاری از نهادهای قانونی و بین المللی بیانیه ضد حقوق بشر صادر میکند و یا طرح هایی به اصطلاح حقوق بشری را علیه رقبای خود تصویب می کند و یا از آن بهعنوان اهرم فشار بر علیه کشورهای ضعیف بهره میبرد. مثلا آمریکا سعی در پیوند اجباری مفاهیم حقوق بشر غربی در سایر کشورها داشته و از حقوق بشر به عنوان ابزاری سیاسی برای مداخله در امور داخلی آنها استفاده می کند که منجر به دعواهای سیاسی، آشفتگی های اجتماعی، بیماریهای اقتصادی و رنج های انسانی میشود.چند روز پیش ۶۳ نفر در افغانستان طبق شریعت خود مجازات شدند. برای سازمان ملل و حقوق بشر و اربابان آنقدر مهم بود که بدون کوچکترین فرصتسوزی بیانیه صادر کرده و گوش فلک را پر کردند که کرامت انسانی لکهدار شده و حقوق بشر زیر پا گذاشته شده است. نزدیک به چند ماه است که نوار غزه در آتش میسوزد زن و مرد و کودک کشته میشوند و بسیاری از آنان در اثر گرسنگی دارند تلف میشوند اما مدعیان حقوق بشر برایشان مهم نیست. برای اجرای مجازات شلاق کرامت انسانی لکهدار میشود ولی با تکهتکه شدن و بمباران انسانهای بیگناه هیچ اتفاقی نمیافتد. سالها از ایجاد سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری میگذرد ولی در این سالها آنچه اهمیت نداشته حقوق بشر بوده است. حقوق بشر در نظر آنان وقتی معنا پیدا میکند که منافع آنان به خطر بیفتد و یا زندگی دوستان آنان با خطر مواجه شود.علاوه بر این، غرب حقوق فردی بشر را به رسمیت میشناسد و به حقوق جمعی بشراهمیتی نمیدهد، غرب بر این باور باشد که حقوق بشر حقوق فردی است و ادعا میکند که حقوق جمعی میتواند مورد سوء استفاده قرار بگیرد، بدون اینکه اذعان داشته باشد که حقوق فردی نیز میتواند مورد سوء استفاده قرار گرفته و صدمات زیادی به حقوق جمعی وارد کند.از همینروتوجیه کشورهای دانمارک و سوئد برای تکرار هتاکی به قرآن کریم، حفاظت از حق فردی آزادی بیان فرد هتاک بود؛ در چنین رویکردی، نقض حق جمعی ۲ میلیارد مسلمان در سراسر جهان نادیده گرفته شد.کشورهای غربی در حالی که سعی میکنند خود را الگویی در زمینه حقوق بشر قرار دهند، اما از گفتار تا عملکرد آنها فاصله بسیاری وجود دارد. نگاهی به وضعیت حقوق بشری کشورهای غربی حاکی از آن است که آنچه این کشورها ادعا میکنند با آنچه در عمل مشاهده میشود کاملا متفاوت است.کشورهای غربی برای مدت طولانی در تلاش بودهاند تا خود را به عنوان الگویی در زمینه «ارزشهای جهانی» قرار دهند؛ بر خلاف این ادعا، نتیجه اقدامات آنها تنها رنج بیشتر در سراسر جهان مانند افغانستان، عراق و سوریه بوده است.حقوق بشر مربوط به انسان است نه سیاست؛ شورای حقوق بشر باید جایی باشد که همه احزاب برای بهبود وضعیت انسانها گرد هم آیند، نه جایی که تعداد انگشت شماری از کشورها در آن بازی سیاسی راه بیندازند.طعنه آمیز است که برخی از کشورهای غربی با جلوه دادن معیار خود به کشورهایی که سعی در تصمیم گیری برای خود دارند، همه موارد را نقض میکنند و احترام کمی به واقعیتهای ملی دیگران نشان میدهند.تنها یک بررسی اجمالی در امور داخلی این کشورهای مدعی نشان میدهد که انچه آنها مدعی هستند و آن را به کشورهای دیگر تحمیل میکنند، در کشورهای خودشان عمل نمیشود و شهروندان آنها با موارد مختلف و متعدد نقض حقوق بشر مواجه هستند.اگر سازمان ملل می خواهد سازمان ملل باقی بماند، در ضمن بدست آوردن استقلال خود از زیر سیطره آمریکا و متحدانش باید از یک سیستم ایدهآل برخوردار باشد که بتواند هم از حقوق فردی و هم حقوق جمعی بشر بطور عادلانه دفاع کند، هم آزادی و هم مسئولیت را در نظر بگیرد و بین حقوق و تعهدات تعادل ایجاد کند. نه اینکه ابزار سیاسی دست چند کشور باشد و با کوچکترین اشاره آنها بیانیه صادر کرده و یا از عمل به موازین و کنوانسیونهای خود چشمپوشی کند.