بگرام:
پایگاه هوایی بگرام، واقع در ولسوالی بگرام ولایت پروان و ۴۰ کیلومتری شمال کابل، در جریان چهل سال اخیر جنگ‌های افغانستان بسیار مورد استفاده قرار گرفته است؛ اصالتاً این پایگاه در دهه ۱۹۵۰ میلادی توسط اتحاد جماهیر شوروی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه برای آموزش نظامی و تقویت دفاعی ارتش افغانستان ساخته شد، اما از همان ابتدا مورد توجه قدرت‌های بزرگ قرار گرفته بود.

با تهاجم اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۷۹م) این پایگاه توسط ارتش سرخ اشغال شد و به مرکز اصلی این ارتش تبدیل گردید. هواپیماهای جنگی اتحاد جماهیر شوروی از این پایگاه پرواز می‌کردند و همچنین این پایگاه به طور گسترده برای فرماندهی، تأمین تدارکات لجستیکی و حملات هوایی استفاده می‌شد. این پایگاه تا زمان شکست اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۸۹م) تحت کنترل ارتش متجاوز شوروی بود.

پس از شکست و خروج ارتش سرخ، این پایگاه در میان جنگ‌های جنگ‌سالاران داخلی ویران شد، به ویژه نیروهای مسعود تا حد زیادی کنترل این پایگاه را در دست داشتند؛ در طول این جنگ‌ها، سازمان استخباراتی ایران «واواک» نیز تدارکات شبه‌نظامیان مسعود را از طریق پایگاه هوایی بگرام تأمین می‌کرد. پایگاه بگرام توسط شبه‌نظامیان مسعود برای حملات موشکی به کابل نیز استفاده می‌شد.

در طول اولین دوره حکومت امارت اسلامی، نیروهای آن‌ها در اطراف بگرام جنگ‌های پیوسته‌ای با ائتلاف شمال داشتند، اما بعدها امارت اسلامی کنترل این پایگاه را به دست گرفت و از آن برای دفاع استفاده می‌کرد، هرچند به سلاح‌های مدرن مجهز نبود. در سال ۲۰۰۱ میلادی، اشغالگران ائتلافی به رهبری آمریکا حکومت امارت اسلامی را از بین بردند و پایگاه هوایی بگرام را به بزرگترین پایگاه نظامی خود تبدیل کردند.

بگرام برای آمریکا و متحدانش نقش قلب را در جنگ افغانستان ایفا می‌کرد، زیرا بیشترین نظامیان آن‌ها در این پایگاه مستقر بودند، هواپیماهای جنگی بزرگ از همین پایگاه برای هدف قرار دادن اهداف پرواز می‌کردند، هزاران زندانی افغان و خارجی در آن با وحشت فراوان نگهداری می‌شدند، بگرام همچنین مرکز اصلی تأمین تدارکات لجستیکی و فرماندهی نیروهای ائتلاف بود. آمریکا در تقویت بگرام اهداف بزرگی داشت؛ می‌خواست رقبای خود از جمله چین و منطقه را تحت نظر داشته باشد و جنگ آن زمان در افغانستان را تأمین و مدیریت کند.

پایگاه هوایی بگرام در سال ۲۰۲۱ میلادی، پس از شکست آمریکا و ناتو، تحت کنترل امارت اسلامی قرار گرفت و در چهار سال گذشته بگرام به محل استقرار فرقه ۲۲۱ شهید آفتاب و بخشی از نیروهای هوایی تبدیل شده است، نظامیان افغان در آنجا آموزش می‌بینند و از آن برای دفاع استفاده می‌کنند.

استفاده سیاسی و تبلیغاتی از بګرام:
ناکامی در جنگ افغانستان بحثی جنجالی بین دو حزب آمریکایی (دموکرات و جمهوری‌خواه) است؛ مسئولیت پایان حضور نظامی آمریکا در افغانستان به هر دو حزب برمی‌گردد، زیرا ترامپ که عضو حزب جمهوری‌خواه است، مذاکرات درباره توافقنامه دوحه را تسریع و آن را امضا کرد که بر اساس آن خروج آمریکا از افغانستان شامل می‌شد، اما این توافقنامه در زمان ریاست جمهوری بایدن که عضو حزب دموکرات است، اجرا شد.

اما ترامپ همواره تلاش می‌کند شکست آمریکا در افغانستان را به حزب دموکرات نسبت دهد و به ویژه رقیب خود، بایدن را مقصر بداند. این کشمکش بر سر مسئولیت شکست همواره توسط ترامپ در جریان کمپین‌های انتخاباتی مطرح شده و برای تبلیغات مورد استفاده قرار گرفته است. در این راستا، او به ویژه بگرام را نقطه‌ای مهم و استراتژیک برای نظارت بر چین و آسیا یاد کرده است و به قول او بایدن نباید بگرام را به امارت تحویل می‌داد.

ترامپ از موضوع بگرام و افغانستان در سیاست داخلی آمریکا برای کمپین خود استفاده می‌کند. او می‌خواهد نشان دهد که به عنوان یک سیاستمدار تندرو می‌تواند منافع آمریکا را حفظ کند تا با این شعار در میان آمریکایی‌ها محبوبیت پیدا کند.

حضور چین:
در سال ۲۰۲۱ م، تصاویری منتشر شد که در آن‌ها نور چراغ‌های باند فرودگاه بگرام در شب دیده می‌شد. این تصاویر زمینه‌ای را برای مخالفان حکومت افغانستان فراهم کرد تا به طور گسترده از آن سوءاستفاده تبلیغاتی کنند و آن را حضور نیروهای خارجی، به ویژه نظامیان چینی، نام ببرند. اما در واقع هیچ شواهد و اسناد موثقی یافت نشد که نشان دهد نیروهای خارجی در پایگاه هوایی بگرام حضور داشته باشند.

دشمنان سابق تمامیت ارضی افغانستان، کسانی که در حال حاضر با نام‌های مختلف ادعای دروغین مبارزه سیاسی و نظامی علیه حکومت افغانستان را دارند، از این فرصت استفاده کرده و سیگنال‌های دروغینی به آمریکا دادند که گویا نظامیان چینی در پایگاه هوایی بگرام حضور دارند. آن‌ها در این باره روایت‌هایی ساختند و برای تقویت آن‌ها در کنفرانس‌ها و بیانیه‌های مطبوعاتی تلاش کردند.

ترامپ که بارها دروغ گفته و به عنوان یک سیاستمدار دروغگو مشهور است، این دروغ‌ها را به تدریج با مخالفان حکومت افغانستان همراهی کرد؛ ترامپ از آغاز انتخابات ادعا می‌کرد که بایدن بزرگترین اشتباه تاریخ آمریکا را با رها کردن بگرام مرتکب شده است. سپس این حرف را بیشتر پیش برد و گفت که بگرام تحت کنترل چین است. پیش از این ترامپ ادعا کرده بود که پس از خروج آمریکا، چین موقعیت استراتژیک افغانستان و منطقه را به دست آورده است.

این موضع ضد چین بخشی از رویکرد سیاسی طولانی‌مدت سیاستمداران و رؤسای جمهور آمریکا است. آن‌ها همواره می‌خواهند برای کسب آرای خود در آمریکا فضای ضد چین ایجاد کنند و از آن به عنوان ابزاری استفاده کنند، اما در این میان، بگرام تاکتیکی است که ترامپ می‌خواهد با یادآوری آن از یک سو افغانستان را تحت فشار قرار دهد، از سوی دیگر اجماع سایر سیاستمداران آمریکایی را درباره نفوذ چین ایجاد کند و در کنار آن، شهروندان آمریکایی را در مسائل تبلیغاتی مانند بگرام مشغول نگه دارد.

نه چین در افغانستان حضور نظامی دارد و نه با این کشور سندی مانند جمهوریت برای واگذاری خاک به خارجی‌ها به بهانه توافق امنیتی وجود دارد و نه افغان‌ها دیگر اجازه خواهند داد که کشوری یا نیروی نظامی به نام چین، آمریکا، روسیه، غرب یا شرق، افغانستان را اشغال کند. ادعای نادرست حضور چین در بگرام تنها برای اهداف فوق‌الذکر استفاده می‌شود.

استقبال بیهوده از تصرف بگرام:
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در یک کنفرانس خبری مشترک با نخست‌وزیر بریتانیا، خروج نیروهای خود از افغانستان و همچنین رها کردن پایگاه هوایی بگرام را فاجعه‌ای بزرگ برای آن کشور دانست و تأکید کرد که آنها برای بازپس‌گیری این پایگاه نظامی بزرگ تلاش خواهند کرد.

به محض انتشار این خبر، دشمنان بی‌وجدان افغانستان، کسانی که همواره منافع خود را در اشغال خارجی افغانستان می‌بینند، از سخنان ترامپ استقبال کردند. این مخالفان که رهبران گروه‌های مدنی، سیاسی و نظامی هستند، در دوران جمهوریت سرنگون‌شده با نهایت اخلاص به آمریکا خدمت کردند و با خروج آمریکا از کشور فرار کرده بودند، اکنون دوباره خوشحال هستند که ترامپ به آنها امید دروغین یا سیگنال‌هایی برای تهاجم نظامی به افغانستان داده است.

آنها از اشغال مجدد افغانستان خوشحال هستند، زیرا با اشغال مجدد توسط آمریکا، زمینه‌ای برای رسیدن دوباره آنها به قدرت در افغانستان فراهم می‌شود. اما خوشحالی آنها برای اشغال مجدد افغانستان بیهوده است، زیرا تمام مقامات جمهوریت سرنگون‌شده که اکنون مخالف حکومت افغانستان هستند، توسط آمریکا تجربه شده‌اند و دیگر با رسیدن آنها به قدرت در افغانستان موافقت ندارند، زیرا آمریکا دیگر اعتماد خود را به آنها از دست داده است. همه متوجه شده‌اند که مخالفان از چنین فرصت‌هایی برای تبلیغات استفاده می‌کنند و می‌خواهند بخشی از بحث باشند، اما آنها دیگر منزوی شده‌اند و سرفصل اخبار نیستند.

مخالفان حکومت افغانستان نه با توانایی‌های خود، بلکه با زور بیگانگان خواب رسیدن به قدرت را می‌بینند؛ آنها در حضور اشغال آمریکا به دارایی‌ها، کاخ‌ها، تجارت‌ها و حساب‌های بانکی خود فکر می‌کنند و از این منظر حساب و کتاب می‌کنند، نه از منظر رنج، درد و خونریزی ملت. مخالفانی که از اشغال خوشحال هستند، در واقع از دردهای ملت خود خوشحال هستند.

سناریوهای احتمالی:
در اینجا به دو سناریوی احتمالی می‌پردازیم که کارشناسان امور سیاسی و امنیتی پیش‌بینی کرده‌اند:
سناریوی اول: طرح موضوع بگرام در کنفرانس‌های مطبوعاتی و میزهای بین‌المللی برای اعمال فشار دیپلماتیک و تبلیغات صورت می‌گیرد. ادعاهایی از سوی طرف آمریکایی در مورد بازداشت شهروندان آمریکایی در افغانستان وجود دارد. ترامپ برای آزادی این زندانیان و جلوگیری از پروژه‌های اقتصادی چین در افغانستان، امارت اسلامی را تحت فشار قرار می‌دهد اما تغییرات عملی در این زمینه‌ها بسیار بعید است، زیرا امارت با در نظر گرفتن بی‌طرفی، از راه‌حل‌های دیپلماتیک برای حل این مسائل استفاده می‌کند. کشورهای منطقه کمتر تلاش خواهند کرد تا آمریکا را در مسائل افغانستان بی‌اثر کنند، اما اگر تمایلی جهانی به سیاست بی‌طرفانه و روابط دیپلماتیک امارت وجود داشته باشد، ثبات و توازن سیاسی پابرجا خواهد ماند. با این سناریو، ثبات قدرت حکومت افغانستان ادامه پیدا می‌کند، اما بحران‌های سیاسی کمی افزایش خواهد یافت.

سناریوی دوم: آمریکا به بهانه بگرام، در حال آماده‌سازی برای یک حمله نظامی دیگر به افغانستان است. ترامپ ادعا کرده است که تأسیسات هسته‌ای چین به اندازه یک ساعت از بگرام فاصله دارند. همچنین بگرام پایگاهی در آسیا است که از طریق آن آمریکا می‌تواند چین، ایران، کشورهای منطقه و حتی روسیه را تحت نظر داشته باشد، تدارکات لجستیکی جنگجویان نیابتی خود را تأمین کند و موقعیت استراتژیک مانند افغانستان را تحت نفوذ خود نگه دارد. اما در این سناریو مهم است که بگوییم حمله نظامی مجدد به افغانستان با تصمیمات شخصی ترامپ صورت نمی‌گیرد، بلکه به تصمیم کنگره آمریکا، تغییرات بزرگ در بودجه دفاعی و تعدادی مراحل دیگر نیاز دارد که تاکنون هیچ نشانی از آنها وجود ندارد؛ همچنین آمریکا تاکنون در اوکراین، خاورمیانه و آفریقا درگیر است و نمی‌تواند دوباره در افغانستان درگیر شود. بر این اساس می‌توان گفت که احتمال تحقق سناریوی اول بیشتر است و احتمال تحقق سناریوی دوم بسیار پایین است.

درخواست مکرر آمریکا:
یکی از درخواست‌های مداوم آمریکا که همیشه به صورت کنایه‌آمیز یا مستقیم مطرح کرده است، این است که در نتیجه مذاکرات یا توافق جدیدی بین آمریکا و حکومت افغانستان، به حضور محدود نظامیان و کارکنان استخباراتی آمریکا در بگرام اجازه داده شود تا اهداف آمریکا در افغانستان تأمین شود. اما این درخواست همواره از سوی حکومت افغانستان به شدت رد شده است، زیرا چنین حضوری می‌تواند به منزله فروش قربانی‌های بیست ساله ملت مؤمن و مجاهد افغانستان، نقض تمامیت ارضی افغانستان و سلب استقلال آن تلقی شود.

پیامدهای حمله نظامی مجدد:
هنگامی که آمریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد، کشورهای منطقه از جمله آمریکا و غرب و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز با این موضوع موافق بودند یا مخالفتی از خود نشان ندادند که آمریکا و ناتو افغانستان را اشغال کنند. هنگامی که آمریکا اهداف اصلی خود را پشت سر تهاجم همه‌جانبه افشاء کرد و نتوانست جنگ افغانستان را مدیریت کند، کشورهای منطقه به مخالفت با آن روی آوردند و اشغال آمریکا در افغانستان دیگر بر اساس اهداف سیاسی آنها قابل قبول نبود.

هنگامی که آمریکا و متحدانش از افغانستان فرار کردند، حکومت جدیدی در افغانستان تشکیل شد، افغانستان را نسبتاً آرام نگه داشت، روابط دیپلماتیک بی‌طرفانه‌ای با کشورهای منطقه برقرار کرد، تا جایی که توسط روسیه به رسمیت شناخته شد و علاوه بر مشروعیت داخلی، روند مشروعیت بین‌المللی آغاز شد. اکنون روابط نزدیک و همه‌جانبه با روسیه، ایران، چین، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و هند وجود دارد و در کنار آن، روابط با کشورهای خاورمیانه و غربی نیز برقرار شده است.
اگر آمریکا دوباره به افغانستان حمله نظامی کند، با نتایج زیر روبرو خواهد شد:
۱- حکومت افغانستان با تمام توان از افغانستان دفاع خواهد کرد.
۲- به جز چند گروه نیابتی و استخباراتی محدود، هیچ کس دیگری در داخل با آمریکا همکاری نخواهد کرد.
۳- ایران، چین و روسیه اجازه حضور نظامی آمریکا در منطقه را نخواهند داد و برای حفظ منافع خود، افغانستان را به مرکز زورآزمایی قدرت‌های جهانی تبدیل خواهند کرد.
۴- پاکستان که گناه ناامنی خود را به گردن افغانستان می‌اندازد، زمینه برای مداخلات گسترده جنگی و استخباراتی دوباره در افغانستان برایش فراهم خواهد شد.
۵- ملت متحد و یکپارچه افغانستان متفرق خواهد شد و افغانستان به خانه ناامنی و محور بی‌ثباتی تبدیل خواهد گشت.

نتیجه تحلیل:
بگرام تنها یک پایگاه نظامی نیست، بلکه یک نقطه مهم رقابت استراتژیک عمیق بین قدرت‌های بزرگ جهانی است که به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان، اهمیت آن چند برابر شده است. اظهارات دونالد ترامپ در مورد بگرام، اگرچه جنبه تبلیغاتی دارد، اما به بخش اساسی کارزار او برای بزرگنمایی جایگاه سیاسی خود و نشان دادن خود به عنوان یک رئیس جمهور متعهد به آمریکا تبدیل شده است. وی تلاش می‌کند رها کردن بگرام را یک اشتباه بزرگ بایدن نشان دهد و آن را خطری برای گسترش نفوذ چین بداند.

اظهارات اخیر ترامپ در مورد بگرام، با استقبال گرم سیاستمداران و مخالفان افغان نیز روبرو شده است که با خواست آمریکا به قدرت رسیده بودند و اکنون دوباره تشنه قدرت هستند، آنها رویای اشغال مجدد احتمالی بگرام را در سر می‌پرورانند، اما این انتظارات آنها با تحلیل واقعی و واقعیت‌های منطقه‌ای مطابقت ندارد. در تحلیل، دو سناریوی احتمالی ارائه شد که سناریوی اول (یعنی تلقی موضوع بگرام تنها به عنوان ابزاری برای تبلیغات و فشار) از نظر کارشناسان تا حد زیادی واقع‌بینانه و محتمل است. سناریوی دوم (حمله نظامی مجدد آمریکا) اگرچه ممکن است، اما به دلیل محدودیت‌های بین‌المللی، منطقه‌ای و داخلی آمریکا، احتمال آن بسیار کم است.

حکومت افغانستان تاکنون بگرام را بخشی از دفاع ملی افغانستان قرار داده و هیچ حضور نظامی خارجی در آن تثبیت نشده است. ادعای حضور و کنترل نظامی چین نه تنها بی‌اساس است، بلکه بخشی از جنگ تبلیغاتی است که هدف آن زیر سوال بردن مشروعیت حکومت افغانستان، زنده نگه داشتن فضای ضد چین و ایجاد ابزاری برای فشار سیاسی بر آمریکا است.

موضوع بگرام باید بر اساس اصول وحدت داخلی، حاکمیت ملی و بی‌طرفی بررسی شود، نه اینکه به ابزاری برای تبلیغات بازیگران خارجی تبدیل شود و چند چهره آن را بر اساس منافع شخصی خود به نفع افغانستان بدانند، در حالی که بیست سال به ملت امتحان پس داده‌اند، اما ناکام شده‌اند. افغان‌ها دیگر نمی‌توانند تحمل کنند که کشورشان دوباره میدان جنگ نیابتی بین قدرت‌های بزرگ شود. سیاست حکومت کنونی افغانستان بر اساس بی‌طرفی، دیپلماسی متوازن و حفظ حاکمیت ملی استوار است و همین تنها راهی است که ثبات، پیشرفت و اعتبار منطقه‌ای کشور را حفظ می‌کند.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version