تاریخ جنرال‌های اردوی پاکستان سرشار از کارنامه‌های سیاهی است که همواره نور امید مردم را در تاریکی‌های اشتباهات استراتیژیک خود غرق کرده است. این همان کانون قدرت است که رگ‌های دولت را در طول نیم قرن گذشته در چنگ خود نگه داشته است؛ نه احترام به قانون برایشان مهم است، نه حق حاکمیت مردم و نه حرمت زندگی انسانی. این جنرال‌ها در میدان سیاست چنان چرخیده‌اند و می‌چرخند که گویی تمام کشور ملکیت شخصی آنهاست و با همین انگیزه ظالمانه، هر حکومت، هر حزب و هر حرکت مردمی را قربانی قدرت خود کرده‌اند.

تلخ‌ترین جنبه حاکمیت آنها، رفتاری بود که تحت نام امنیت با مردم عادی انجام دادند. مناطق قبایلی، خیبر پختونخوا و بلوچستان برای سال‌های متمادی به آزمایشگاه‌های عملیات نظامی تبدیل شدند؛ به جای اثبات جرم، شک حاکم بود و به جای گفتگو، زور غالب. خانه‌ها خالی و ویران شدند، خانواده‌ها بی‌سرپرست گشتند، مردم آواره شدند و منطقه در یک درد دائمی فرو رفت. این بخشی است که تاریخ زیر هیچ توجیهی آن را نخواهد بخشید، زیرا تمام نسل یک منطقه در ترس و بی‌اعتمادی نگه داشته شد.

غم‌انگیزترین جنبه، قضیه افراد گمشده است؛ آن داستان‌های ناتمامی که هر روز بخشی از فریاد هزاران خانواده است. مردم بدون محاکمه، بدون اثبات و بدون توضیح ناپدید شدند، به طوری که نه دولت صدایشان را می‌شنود و نه عدالت. این درد خاموش در قلب تاریخ پاکستان همچون روحی زخمی است که هرگز امید به آرامش ندارد. مادران در انتظار پسران خود نشسته‌اند و به پروردگار خود فریاد می‌زنند، کودکان منتظر پدرانشان هستند، اما دروازه قانونی که باید برای مردم باز باشد، به روی آنها بسته شده است.

سیاست این جنرال‌ها نه تنها غم را بر خانه‌های مردم آورده، بلکه سایه دراز مداخلات در امور دینی را نیز گسترانده است. دین‌داران را دشمنان دولت قلمداد کرده‌اند و هر عملی علیه آنها را قابل توجیه و مجاز می‌دانند.

در همین زمینه، اگر به عنوان یک نمونه تازه، به نحوه برخورد با جماعت موسوم به تحریک لبیک نگاه کنیم، واضح می‌شود که آنها چقدر دشمن دین هستند. آنها این جماعت را به جرم سردادن شعار لبیک یا رسول‌الله، درخواست نظام اسلامی، تقاضای مجازات برای توهین‌کنندگان به شعائر اسلامی و برگزاری گردهمایی‌ها و تظاهرات برای همبستگی با مسلمانان مظلوم فلسطین، سرکوب کردند. ده‌ها نفر از آنها را با بی‌رحمی تمام کشتند، صدها نفر را زندانی کردند و رهبرانشان هنوز مفقودالاثر هستند.

مداخلات آنها در سیاست منطقه نیز منشأ درگیری‌های طولانی، جنگ‌های نیابتی و بحران‌های پی‌درپی شده است. مداخله در امور کشورهای همسایه چنان اشتباهی بود که علاوه بر دیگران، به پاکستان نیز خسارات سنگینی وارد کرد. اقتصاد، تعلیم و تربیت، امنیت و رفاه مردم قربانی سیاست‌هایی شد که نه منفعت بلندمدتی داشت و نه می‌توانست ثبات ملی را فراهم کند.

در تمام این داستان‌ها، دردناک‌ترین حقیقت این است که پشت همه اینها، خواسته‌های شخصی، منافع اقتصادی، سلطه سیاسی و عطش قدرت چند نفر نهفته بود/است. رژیمی که همواره به دنبال بهانه‌ای برای خونریزی بوده و منافع خود را در کشتار انسان‌های بی‌گناه جستجو کرده است. از سرکوب تحریک لبیک گرفته تا افراد گمشده، عملیات قبایلی، کودتاهای سیاسی و مداخلات منطقه‌ای، همه اینها نشانه‌های مسیری است که این کشور را از پیشرفت دور نگه داشت.

قدرت قضاوت تاریخ همواره روشن است. نظام‌هایی که به دردهای مردم بی‌اعتنا باشند، عمر طولانی ندارند و خود باعث فروپاشی بنیان‌هایشان می‌شوند. این باب طولانی ظلم‌های جنرال‌های پاکستانی شاید به قصه زخم‌های یک ملت شبیه باشد، اما فصلی در تاریخ است که پشت هیچ پرده‌ای پنهان نخواهد ماند.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version