دو روز پیش از وقوع حملات ۱۱ سپتمبر، واقعه‌ای در افغانستان رخ داد که برای مردم این دیار از اهمیت خاصی برخوردار بود؛ کشته‌شدن احمدشاه مسعود؛ جنگ‌سالاری که عده‌ای فریب‌خورده او را ناجی افغانستان می‌پنداشتند و برخی دیگر با آگاه‌بودن از شخصیت اصلی‌اش، او را در صف دیگر جنگ‌سالارانی قرار می‌دادند که دستان‌شان به خون‌های بی‌گناهان زیادی آلوده بود.

داستان مسعود اما اندکی متفاوت از دیگران بود، چرا که در طول بیست سال اشغال، تلاش‌های زیادی از سوی وابستگان او صورت گرفت تا لکه ننگ خیانت و ظلم را از چهره مسعود شسته، نقاب قهرمانی را بر چهره‌اش بیاندازند؛ اعطای لقب «قهرمان ملی» توسط کرزی برای احمدشاه مسعود، نمونه‌ای از تلاش‌های ناکام این افراد در راستای قبح‌زدایی از چهره او بود.

پس از کشته‌شدن احمدشاه مسعود در ۹ سپتمبر ۲۰۰۱، شخصیت او به‌سرعت در رسانه‌های بزرگ خارجی و برخی محافل سیاسی برجسته شد و با گذشت زمان، به‌عنوان قهرمان ملی افغانستان معرفی گردید. اما این تصویر، در بسیاری از موارد، چهره‌ای متفاوت از واقعیت تاریخی و عملیاتی او ارائه می‌داد.

در این میان، گروهی از وابستگان سیاسی، خانواده و نزدیکان مسعود در تمام این مدت همواره تلاش نمودند تا نقش او را صرفاً در قالب مقاومت علیه نیروهای اشغالگر خارجی نمایش دهند، بدون آن‌که حرفی از جنایت افشار، جاسوسی‌اش برای بیگانگان و غارت زمرد پنجشیر به میان آورند.

بدون شک یکی از اهداف اصلی این برجسته‌سازی، ایجاد مشروعیت سیاسی و اقتصادی برای اعضای شبکه مسعود و به‌خصوص خاندان او پس از کشته‌شدنش بود. با استفاده از تبلیغات و حمایت برخی مقامات، تلاش شد تصویر «قهرمان پاک‌دامن» از مسعود در ذهن مردم تثبیت شود.

تبلیغات گسترده‌ای که برای خاندان مسعود این امکان را فراهم می‌ساخت تا در اداره دست‌نشانده غرب نقش اساسی ایفا کنند و موقعیت خویش را بر سر سفره چور و چپاول دارایی‌های ملت افغانستان حفظ نمایند.

برای پی‌بردن به چهره واقعی و پشت نقاب مسعود، کافی است به عاقبت تلخ زمرد، این سنگ گران‌بهای پنجشیر، زیر سایه سرد احمدشاه مسعود و هم‌کیشان او نگاهی هرچند کوتاه انداخت؛ نعمتی بزرگ خدادادی که به جای استفاده در راستای بهبود وضعیت کشور، جیب مسعود و اطرافیانش را پر نمود و بر ثروت آن‌ها افزود.

معادن زمرد پنجشیر در طول جنگ‌های داخلی به ابزاری برای تأمین مالی ملیشه‌های تحت امر مسعود بدل شد و در زمان جمهوریت نیز، به‌عنوان منبع درآمد غیرقانونی، در خدمت کسانی قرار گرفت که از فرصت‌ها برای غارت منابع ملی بهره می‌جستند.

مستند «سنگ‌های گران‌بهای پنهان: بُعد وحشت» به‌خوبی نشان می‌دهد که شبکه‌ای از وابستگان احمدشاه مسعود، از جمله خسر او و فردی به نام محمدگل، که دریور شخصی مسعود بوده است، با کنترل بازار زمرد و تعیین نرخ‌های آن، تجارت این سنگ‌های قیمتی را به‌طور مستقیم در دست داشتند.

محمدگل که در دهه ۱۹۸۰ به دستور مسعود برای جمع‌آوری و فروش زمرد به خارج مأمور شده بود، نمونه‌ای از وابستگان وفاداری است که منافع شخصی و خانوادگی را بر مصالح ملی ترجیح دادند. سال‌ها بعد نیز گزارش‌ها حاکی از آن بود که حدود سه هزار معدن در اختیار گروه‌های مسلح غیرمسئول، «هم‌کیشان مسعود»، قرار داشت و به چپاول منابع ملی ادامه می‌دادند.

به‌طور ویژه، قاچاق زمرد افغانستان از طریق مسیرهای پاکستان و هند سالانه حدود ۱۵۰ میلیون دالر درآمد برای حلقه مسعود ایجاد می‌کرد؛ درآمدی که وزارت صنایع و معادن در دوره بیست ساله اشغال قادر به کنترل آن نبود.

در این مستند برای مخاطب واضح می‌شود که کلید معادن تنها در دست خانواده مسعود بود و دسترسی به آن بدون اجازه آنان ممکن نبود؛ واقعیت‌هایی که پرده از چهره‌ای متفاوت از آنچه رسانه‌ها و تبلیغات سیاسی از احمدشاه مسعود ساخته بودند، برمی‌دارد.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version