انسانها به دو دسته تقسیم میشوند؛ گروهی که از آغاز تا پایان زندگیشان بر یک مسیر ثابت باقی میمانند و دچار تزلزل نمیشوند؛ و گروهی دیگر که با گذشت زمان تغییر میکنند و هیچگونه ثباتی ندارند. این مسئله را میتوان به جوامع، احزاب سیاسی و نظامهای حکومتی نیز اطلاق کرد.
برخی جوامع و احزاب سیاسی یا نظامها ثابت باقی میماند و بهندرت در باورها، راهبردها یا دیدگاههایشان تغییر ایجاد میشود. اما برخی دیگر نه تنها ثباتی ندارند، بلکه اساساً نه مسیر مشخصی دارند، نه چشم انداز روشن، و نه هم برای چنین مفاهیمی ارزشی قائلاند.
برای روشن شدن این دیدگاه، میتوان به دو نمونهی مشخص اشاره کرد: یکی نظام پاکستان و دیگری حزب سیاسی ائتلاف شمال. هر دوی اینها فاقد هرگونه ثبات، راهبرد و جهتگیری روشن بوده و همواره با تغییر شرایط، خود را دگرگون میسازند. آنچه برای آنها اهمیت دارد، منافع زمانی و مقطعیشان است.
ائتلاف شمال یکی از معدود احزابی است که در گذر زمان، با آمد و رفت هر نظام، تغییر ماهیت داده و با هر جریان جدیدی همراه شده است. این حزب روزگاری از نزدیکترین متحدان پاکستان به شمار میرفت؛ چنانکه در دوران جهاد افغانستان، حتی برای مرگ ضیاءالحق، رئیسجمهور وقت پاکستان، مراسم رسمی فاتحهخوانی برگزار کرد و تصاویرش را در دفاتر نصب نمود. نمونههای بارزش، شخصیتهایی چون برهانالدین ربانی، احمدشاه مسعود قهرمان خودساختهٔ پنجشیر، و دیگر چهرهها هستند. بهترین نمونه شاید همان حاکم خودخواندهٔ بلخ باشد که تصاویر و ویدیوهایش هنوز در رسانهها موجود است.
تا زمانی که پاکستان در خدمت منافع ائتلاف بود، یار و آقایشان به شمار میآمد؛ اما با ظهور ملا صاحب عمر و کنار زده شدن ائتلاف از کابل و سایر ولایات، پاکستان ناگهان به دشمن بدل شد. البته این دشمنی نیز، همچون بسیاری از مواضع آنها، موقتی و تابع منافع بود.
ائتلاف شمال که سوار بر تانکهای آمریکایی وارد کابل شد، نخستین شعارشان دشمنی با پاکستان بود. اما این دشمنی، بیشتر جنبه شعاری داشت نه واقعیت عینی؛ چرا که همزمان بسیاری از اعضای این حزب، ویزای ویژه رفتوآمد به اسلامآباد، لاهور و کراچی را در اختیار داشتند.
برای اثبات این مسئله کافی است بدانیم مسئولیت امنیت اطراف سفارت پاکستان در کابل به عهدهٔ جنرال جرات بود. آن زمان، اگر هرکس به سفارت پاکستان مراجعه میکرد، با لندکروزرهای سیاهرنگ مواجه میشد که روبهروی سفارت پارک و خانوادههای اعضای ائتلاف، زنان و کودکانشان از آنها پیاده میشدند و ظرف چند دقیقه ویزای فوقالعاده دریافت میکردند.
جالب آنکه همین افراد، شب و روز مشغول تبلیغات و پروپاگاندای ضد پاکستانی بودند، ولی خودشان اغلب در اسلامآباد، لاهور یا کراچی دیده میشدند.
با سقوط حکومت جمهوریت و آغاز دورهٔ جدید، باز هم همین اعضای ائتلاف با هواپیمای پاکستانی به اسلامآباد پناه نه بردند؟، آیا صلاحالدین، پسر ربانی، احمد ضیاء، برادر مسعود، رحمانی و دیگران به اسلامآباد فرار نکردند؟ این در حالی بود که دو دهه تمام، گلوی خود را با فریادهای دشمنی با پاکستان پاره کرده بودند.
چند روز پیش، در ماجرای درگیری میان پاکستان و هند در کشمیر، افراد همین ائتلاف پیش از همه از پاکستان حمایت نهکردند؟ همین اعضای ائتلاف شمال، مگر نبودند که علیه هند، در پشت پاکستان ایستادند؟ ضربالمثل معروف پشتو میگوید: «عروسی چیزی پنهان نیست که از دید دیگران مخفی بگذرد»؛ واقعیت نیز همین است که ائتلاف شمال نه تنها با پاکستان دوستی داشته، بلکه هیچگاه با دیگران(جز مردم افغانستان) دشمنی نداشته و ندارد. همه چیز بهوضوح آشکار است.
اینها بیست سال با تمام توان علیه پاکستان تبلیغ کردند، کارزار و در رسانهها بحثهای داغ به راه انداختند تا این ملت سادهدل را قانع ساختند که واقعاً دشمن پاکستان و فرزندان وفادار این سرزمین اند. اما برای درک اصلیت آنان کافی است بدانیم پیش از آن که کابل سقوط کند، همه در اسلامآباد مستقر شده بودند.
توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.