پس از حاکمیت نظام جمهوریت در افغانستان و پیش‌روی تدریجی اشغال در سایهٔ پلان‌های سیاسی حامی کابینهٔ نالایق جمهوریت، و در ادامه علنی‌شدن رفتارهای اشغال‌گرایانهٔ امریکا و متحدانش در کشور، بالاخره این بُت سیاه شکست و این طلسم آلوده نابود گردید. فضای همدلی و وحدت در کشور حاکم شد، دل‌ها به هم نزدیک‌تر و آغوش‌ها به روی یکدیگر بازتر شد.

اما در آن بیست سال، افراد مزدور و وابسته به خارج در میدان پر از فریب جمهوریت میدان‌داری کردند، از قدرت سوءاستفاده نمودند و حاکمیت آشفتهٔ وقت را علیه ملت، اقوام و نژادها به‌کار گرفتند. این افراد در سکوت، به جبهه‌سازی و تقویت پایه‌های تعصب و تبعیض پرداختند و بیشتر با حمایت علنی دشمن شناخته‌شده (امریکا) بر جوانان وطن تفنگ و تانک و اسلحه کشیدند تا اینکه وارد گفتمان، منطق و خردورزی معاصر شوند.

آنچه به کارنامهٔ بیست‌سالهٔ جمهوریت مهر بی‌کفایتی و نالایقی می‌زند، حضور افراد خودخواه، منفعت‌طلب و قدرت‌پرستی بود که در عمل علیه ملت صف کشیده بودند و در آسیاب منافع دشمن آب می‌ریختند.

هرچقدر مقام فرد در ساختار جمهوریت بالاتر بود، طمع و نیرنگ و ستمش گسترده‌تر و سیاه‌تر می‌گردید و قدرت را چون اهرمی نیرومند علیه هرکس و هر طرف به‌کار می‌برد و با نگاه تحقیرآمیز، اهداف سیاسی و اجتماعی نامشروع خود و متحدان خارجی‌اش را عملی می‌ساخت.

چنین نظامی در دستان چنان بی‌کفایتانی، به بازیچه‌ای برای تعصب‌گرایی و قدرت‌طلبی تبدیل شده بود و هیچ‌گاه اقدام مثبتی در جهت منافع ملت و آبادی کشور انجام نداد. اگر هم نفعی در کار بوده، به شکل دالر نقد در حساب‌های مشکوک خارجی همین افراد جمع شده است.

چنین نظامی نه قابل اصلاح بود و نه قابل ترمیم، و هیچ امیدی به شکوفایی در آن باقی نمانده بود. بحث در مورد اینکه گویا می‌شد مشکلات به‌ظاهر تخنیکی آن را رفع کرد و شکاف‌های داخلی‌اش را پُر ساخت، اندیشه‌ای است خیال‌پردازانه و به‌دور از عقلانیت.

با وجود همهٔ این کاستی‌ها و دوسیهٔ مملو از فریب و خیانت، اکنون فردی شناخته‌شده و وابسته به بیگانگان، در قامت یک واعظ دروغین وارد میدان شده و به مردم چنین القا می‌کند که گویا جمهوریت تنها مشکل تخنیکی داشت و قابل اصلاح بود. در حالی‌که تمام نارسایی‌ها و فساد آن نظام، مثل آفتاب نیم‌روز برای مردم آشکار بود، و حتی اهل فکر و نظر در همان ساختار، بارها از چالش‌های پیچیده و گره‌ناگشای آن به‌تفصیل سخن گفته و میزگردها برگزار کرده‌اند.

تمام آن مشکلات، به آدرس‌های مشخصی ختم می‌شد: صاحبان قدرت و مقام اول نظام جمهوریت. کسانی که هم دزد بودند و هم قاضی، هم مجرم بودند و هم مدعی، هم اشک ملت را جاری می‌ساختند و هم در مراسم عزای‌شان شرکت می‌کردند.

با روشن‌شدن چنین تصویر تاریک و فاجعه‌بار از جمهوریت، چگونه می‌توان امیدی دوباره به رفع مشکلات آن بست و تصور کرد که گویا فقط با اصلاحات تخنیکی می‌شد دوباره آن را سرپا کرد؟

امروز، بعد از عبور از آن برههٔ سیاه از سیاست‌های ظالمانهٔ خارجی و حمایت عناصر خودفروختهٔ داخلی از دشمنان کشور، هیچ افغان آزاده‌ای دیگر فریب آن سراب خطرناک را نمی‌خورد و دست در دست داعیان خارج‌نشین نمی‌گذارد.

کسانی که از بیرون مرزها فقط هنر دارند ملت را علیه ملت و مردم را علیه نظام بشورانند، معلوم است که هنوز از فروریختن پایه‌های سست جمهوریت زجر می‌کشند و داغ از دست‌دادن منافع شخصی‌شان را بر دل دارند.

نه برای آنان فرصتی دوباره برای سلطهٔ سیاسی فراهم خواهد شد، و نه کسی در قالب یک نظام حاضر به پذیرش‌شان خواهد بود. زخمی که ملت از آن دوران برداشت، هنوز التیام نیافته و هیچ‌گاه به آنان اجازه نخواهد داد که نمک بر زخم مردم بپاشند و دردها و رنج‌های فراموش‌ناشدنی را دوباره زنده سازند.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version