نویسنده: مسلم کابلی

این روزها صفحات مجازی را اگر مورد مطالعه قرار بدهیم، از هرجا هجوم بر سر امارت است.
تعدادی که نام خود را افغان گذاشته و شبانه روزی در فکر ایجاد شکاف در میان مسلمانان هستند، در حقیقت آنهایی هستند که در بیست سال گذشته، مزدوری و غلامی خارجی ها را می‌کردند.
آنها پس از اینکه حامیان و بادرانشان از وطن پا به فرار گذاشتند، بی سر پرست ماندند و مجبور شدند تا غلامی و بردگی خود را از فاصله دور همچنان حفظ کنند.
برخی از کشور گریختند و برخی دیگر همچنان نسبت به بردگی خود مصمم و مصر هستند ولی خیانت خود را از انظار عموم دور نگهداری می‌کنند.

آنها را سر سپردگان به طاغوت می‌نامند و هر یک از آنها برای تثبیت جایگاه خود نزد کفار، هزاران جنایت را مرتکب شده اند.
آنها مختص یک زبان نیستند و از هر قوم و منطقه‌ی هستند.
برخی از قوم اوزبیک، برخی دیگر تاجیک، پشتو و سایر اقوام هستند.
آنها که سر و جان خود را برای تحکیم قانون کفری فدا کرده و می‌کنند، تعدادشان به هزاران نفر می‌رسد.
میخواهم قلم شکسته خود را به گردش در آورده و از این جنایت کاران حرفه‌ی و کار کشته بنویسم.

بنویسم از آنهایی که در قالب شورای نظار، افشار را غرق در خون کردند، بنویسم از آنهایی که رقص مرده را برای اولین بار در افغانستان آغاز کردند، بنویسم از خون‌های پاک دشت لیلی و یا بنویسم از سرهای بریده‌ی اطفال کندز.
بنویسم از موسی قلعه‌ی خونین یا بنویسم از ننگرهار صبر و استقامت.

در این سلسله، از آنهایی نوشته می‌کنم که بیست سال غلامی و بردگی خارجی ها را به دوش گرفتند و پس از اینکه با شکست رو برو شدند، اکنون هم بردگی و غلامی مشغله روزانه آنها شده است.
شاید بعضی از نوشته‌هایم برای همه خوشایند نباشند و تلخ باشند، اما حقیقت را باید گفت و نوشت.

حتی اگر ما بخواهیم پنهان کنیم، ولی تاریخ هیچ زمان فراموش نمی‌کند آنهایی را که برای رسیدن به اهداف خود هزاران تن را به دار آویختند و غرق در خون کردند؛
تاریخ فراموش نمی‌کند کسانی را که برای سرنگون کردن دولت مستقل اسلامی در افغانستان که در راس آن علمای حقانی و شیرمردان بی مثال امت اسلامی بودند، چه رقم به دامن یهود و نصاری افتادند.

در ابتدای این نوشته می‌خواهم از کسی بگویم که بذر نفاق و دو دستگی را در افغانستان کاشت و ملت را به خون ریزی سوق داد؛ کسی که ده‌ها هزار فرزند را یتیم، هزاران زن را بیوه و صدها خانه را ویران کرد.

از کسی می‌نویسم که حتی اکنون آثار جنایت آن بر در و دیوارهای کابل مشاهده میگردد؛ کسی که جوی خون را در افشار جاری کرد و دستانش به ده‌ها جنایت آغشته بود.
او قاتل، باغی، شرور و خائن به ملت و کشور خود بود؛ کسی که از پیروانش جز قتل، جنایت، رشوت خوری و فحشا در دوران جمهوریت و حتی اکنون چیز دیگری مشاهده نمیشود.

از کسی مینویسم‌ نه تنها از او، بلکه از هیچ یک افراد فامیلش ملت خوبی ندیده و جز شرارت و دو رنگی در میان آنها چیز دیگری یافت نمیشود.

او احمدشاه مسعود است؛ کسی که پیروان دنیای باطل به او لقب قهرمان ملی می‌دهند، اما حقیقتا قهرمان به کسی گفته می‌شود که سر خود را فدای اسلام و تمامیت ارضی میکند؛ قهرمان کسی است که برای جنگ با متجاوزین قیام میکند، نه کسی که بیگانه‌گان را برای یورش به کشور و مردم خود دعوت میکند.

قهرمان کسی است که برای حفظ چادر خواهر خود، بدنش را تکه تکه میکند، نه کسی که ملیاردها دالر را برای تسلط دیگران بر کشور خود اخذ میکند.

میخواهم چهره‌ی خائن این شخص را آنگونه که در توان دارم برای خوانندگان گرامی به رشته‌ی تحریر در آورم.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version