نویسنده: محمد فاتح غزنوی

حکومت و نظام، بزرگترین برنامه برای تنظیم امور مردم است و هیچ جایگزینی برای آن در دنیا وجود ندارد. دین مقدس اسلام، به‌عنوان تنها راهنمای زندگی بشر، مسلمانان را مکلف کرده است تا برای تحقق اهداف و احکام والای شرعی، حکومتی منظم و دارای توانایی برای مدیریت امور دولتی بسازند و از آن حمایت کنند.

حکومت اسلامی که بر اساس اصول و مقررات خاصی تشکیل می‌شود، وظیفه دارد شریعت مقدس اسلام را بر حاکم و محکوم اجرا کند و حقوق تمام افراد زیر پوشش خود را تأمین و حفاظت نماید. امیر مسلمانان، به‌عنوان خلیفه پیامبر بزرگ اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، باید سایه رحمت الهی بر رعیت خود باشد و در برابر دشمنان داخلی و خارجی، سپری مستحکم برای حفاظت از مردم قرار گیرد.

به‌طور خلاصه، حفاظت از جان، مال، آبرو، دین، ارزش‌ها و آرامش مردم، وظیفه اصلی دولت و حاکمان اسلامی تعیین شده است. با در نظر گرفتن این امور، می‌توان گفت که اداره وظایف دولتی، یکی از سنگین‌ترین وظایف انسان در زندگی است و تعداد کمی از حاکمان این کشتی را به سرمنزل مقصود می‌رسانند.

در دنیای امروز، امیر یا رئیس دولت باید از توانایی‌های علمی، تجربی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی برخوردار باشد. همچنین، باید در حوزه کاری خود، استعداد و مدیریت کامل و قوی داشته باشد تا بتواند کشور را به مسیر درست هدایت کند. در این راستا، داشتن گذشته پاک و سالم اهمیت زیادی دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

اعتماد مردم به حاکم و تیم کاری او، شرط اساسی مدیریت کشور و موفقیت در وظایف محوله است. با بررسی رهبران سست‌عنصر جبهه بغاوت، مانند احمد مسعود، دوستم، محقق و دیگران، به‌خوبی می‌توان دریافت که آنها صلاحیت مدیریت افغانستان را ندارند. وقتی فردی در اداره یک حزب سیاسی یا حل مشکلات ساده ناتوان است، چگونه می‌تواند کشور بزرگی چون افغانستان را اداره کند؟

جبهه بغاوت، با وجود تشکیل کوچک و فعالیت‌های اندک، به‌سرعت دچار فروپاشی شده است؛ در حالی که تمام باغیان و سیاستمداران فراری همکارشان بوده و در اطراف آنها می‌چرخند. ما تجربه حاکمیت این رهبران در دوران اشغال افغانستان توسط آمریکا و ناتو را داریم، که با وجود حمایت مالی، اداری، سیاسی و نظامی نتوانستند حتی قوانین خود را بر افراد زیردستشان اجرا کنند.

با وجود سیلی از کمک‌های اربابانشان، آنها نتوانستند حتی اداره دست‌نشانده خود را کنترل کنند؛ به‌عنوان مثال، والی امر رئیس دولت را قبول نمی‌کرد و ولسوال امر والی را. حال فرض کنیم جبهه بغاوت بتواند کشور را به‌دست بگیرد. سوال اساسی این است: آیا رهبران جبهه بغاوت می‌توانند افغانستان را مدیریت کنند؟

پاسخ روشن است: نه. آنها در اداره تشکیلات کوچک خود ناتوان‌اند و در تمام عمر خود، هیچ دستاورد نظامی، سیاسی، اداری، اقتصادی یا علمی ندارند. چگونه می‌توانند افغانستانی با این وسعت و عظمت را رهبری کنند؟

ملت افغانستان با بررسی حرکات سیاسی و نظامی باغیان، تصمیم خود را گرفته و نظام اسلامی را تقویت کرده‌اند. آنها به تمام فتنه‌های امروزی پاسخ منفی داده‌اند. به باغیان و حامیانشان باید روشن شود که افرادی همچون احمد مسعود، دوستم، محقق و دیگر چهره‌های شکست‌خورده، نه استعداد و نه اراده اداره کشور را دارند. آنها مهره‌های دست‌نشانده بیگانگان‌اند که به دستور آنان حرکت می‌کنند.

بنابراین، باغیان باید مسیر درست را انتخاب کنند و از بغاوت دست بردارند، زیرا تمام تلاش‌های آنها در دنیا و آخرت بی‌ثمر خواهد بود و چیزی جز حسرت و افسوس نصیبشان نخواهد شد.

در پایان باید گفت که امارت اسلامی افغانستان از تمام لحاظات صلاحیت اداره کشور را دارا بوده و در عمل نیز این را ثابت کرده است. ما، مردم افغانستان، با اراده‌ای مستحکم، در کنار نظام اسلامی ایستاده‌ایم و هیچ جایگزینی برای امارت اسلامی نمی‌بینیم. هرگز فریب شعارهای پوچ باغیان را نخواهیم خورد و به سخنانشان اعتماد نخواهیم کرد.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version