اختلافات و کشمکش‌های احزاب و گروه‌های مخالف حکومت سرپرست، امری معمول بوده و نه از زمان سقوط جمهوریت، بلکه از آغاز پیدایش نامیمون این گروه‌ها، در تمام دوره‌ها وجود داشته و هر روز بیش از پیش عمیق‌تر شده است.

اما در چند روز اخیر، پس از سرگردانی طولانی این گروه‌ها در کشورهای غربی و همسایه در جست‌وجوی بادار جدید، این اختلافات به درون احزاب و جبهات پوشالی‌شان نیز سرایت کرده و آتش درگیری‌های لفظی و سیاسی میان سران آنان شعله‌ور شده است؛ به‌گونه‌ای که هرکدام دیگری را به خیانت، جاسوسی و معامله‌های پنهانی با بیگانگان متهم می‌سازند.

متهم‌شدن احمد مسعود به جاسوسی، شاید برای برخی موضوع تازه‌ای نباشد، اما این‌که فردی از درون جبهه مقاومت، لب به سخن گشوده و او را متهم به جاسوسی می‌نماید، به‌روشنی نمایان‌گر عمق اختلافات و کشمکش‌های درون‌جبهه‌ای است.

این اتهامات پس از سفر احمد مسعود به ایران و تقویت روابطش با پاکستان شدت یافته و موج نارضایتی را در میان هواداران جبهه مقاومت به‌شکل چشم‌گیری افزایش داده است.

اما واقعیت این رفت‌وآمدها و روابط احمد مسعود با حکومت‌های ایران و پاکستان چیست؟ آیا واقعاً این تماس‌ها برای منافع ملی است آن‌گونه که ادعا می‌شود، یا این‌که در پس پرده، توافقات پنهانی و معاملات ننگینی برای حفظ موقعیت شخصی و جلب حمایت خارجی در جریان است؟

با اندکی تأمل در کارنامه سیاه احمد مسعود و هم‌فکرانش، به‌خوبی می‌توان دریافت که این دیدوبازدیدها نه برای منافع مردم و کشور، بلکه در راستای تثبیت جایگاه فردی آنان صورت می‌گیرد و از این طریق می‌خواهند روزنه‌ی امیدی برای بازگشت به قدرت در افغانستان باز نمایند.

در این مسیر، برای‌شان مهم نیست چه بهایی می‌پردازند؛ اگر لازم باشد، دست به جاسوسی می‌زنند، حاضرند بخشی از خاک کشور یا حتی تمام آن‌را معامله کنند، غلامی کشورهای بیگانه را بپذیرند و آن اندک آبرو و اعتباری را که برای‌شان باقی مانده، همانند پدران‌شان در بازار سیاست به حراج بگذارند؛ زیرا در نگاه آنان، همه‌چیز وسیله‌ای‌ست برای رسیدن به امیال ناپاک‌شان، حتی اگر این هدف به بهای نابودی عزت ملی و پایمال‌نمودن خون هزاران شهید تمام شود.

در زمان جمهوریت، زمانی‌که مردم زیر سایه‌ی اشغال زندگی می‌کردند و هر روز شاهد جنایات گوناگون بودند، چشم امیدشان به کسانی بود که در برابر اشغال‌گران بایستند؛ در حالی‌که احمد مسعود و هم‌فکرانش، برخلاف شعارهای عوام‌فریبانه‌شان مبنی بر حمایت از مردم، نه‌تنها هیچ اقدامی نکردند، بلکه با بی‌شرمی در کنار اشغال‌گران ایستادند، نه در برابر آنان.

احمد مسعود و خانواده‌اش از آغاز روی‌کار آمدن نظام جمهوریت، به‌جای خدمت به مردم، دنبال چوکی، دالر و جلب نظر سفارت‌خانه‌های خارجی بودند.

بنیاد احمدشاه مسعود نیز، در ظاهر نهادی فرهنگی و خیریه بود، اما عملاً به دکان شخصی آنان مبدل گردیده بود؛ جایی‌که میلیون‌ها دالر کمک خارجی و بودجه‌ی دولتی، به‌جای رسیدگی به مردم و بازماندگان شهدا، صرف سفرهای تفریحی، زندگی‌های مجلل و پرکردن حساب‌های بانکی‌شان در خارج می‌شد.

اطرافیان مسعود نیز با نفوذ گسترده در اداره‌های دولتی، از راه پارتی‌بازی، رشوه و غصب دارایی‌های عمومی، جز فساد و ظلم، چیزی نصیب مردم نساختند.

از نگاه سیاسی نیز، احمد مسعود هیچ‌گاهی به آرمان‌های ملت وفادار نماند؛ او که همواره با شعار مقاومت و حمایت از مردم تظاهر می‌کرد، در واقع در پشت پرده با بیگانگان در حال معامله برای حفظ جایگاه خود بود.

پس از فروپاشی جمهوریت، همان‌گونه که انتظار می‌رفت، نه‌تنها در کنار مردم برای بازسازی کشور قرار نگرفت، بلکه راهی کشورهای خارجی شد و از آن زمان تاکنون، در تلاش برای جلب حمایت دشمنان این ملت، سرگردان و حیران از این کشور به آن کشور می‌گردد.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version