دوستم در شمال افغانستان از پدری قزاق و مادری ایماق متولد شده است، به دلیل حملات روس‌های تزاری در آسیای میانه، مسلمانان دین‌دوست آنجا مجبور شدند به کشور همسایه افغانستان پناه ببرند، این روند مهاجرت از قرن نوزدهم تا قرن بیستم ادامه داشت و در دهه دوم قرن بیستم، خانواده توردی نیز به سمت افغانستان آمدند و در منطقه خواجه دوکوه ساکن شدند.

تا سال ۱۹۳۰م این خانواده توانست علاوه بر یک خانه گلی، یک قطعه زمین نیز به دست آورد؛ توردی، مهاجر ازبکِ آن سوی دریای آمو (پدربزرگ دوستم)، در اواخر دهه ۱۹۳۰م درگذشت و در زمان مرگ، ۲۰ نفر از اعضای خانواده خود را در خاک افغانستان باقی گذاشت.

عبدالرشید، پسر عبدالرحیم، در ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان متولد شد و تا صنف ششم تحصیل کرد. در ابتدا با پدرش در مزرعه کار می‌کرد، اما در سال ۱۳۵۸ هـ.ش به عنوان کارگر در معدن گاز و نفت شبرغان مشغول به کار شد.

دوستانش او را دوستم یعنی رفیق خطاب می‌کردند، به همین دلیل به این نام مشهور شد و بعدها همین «دوستم» را به عنوان تخلص خود انتخاب کرد، سه سال پس از کارگری، به اجیری پرچمی‌ها شتافت. ظلم و وحشی‌گری‌های او باعث شهرت او شد، به طوری که از سربازی به قوماندانی تولی، سپس منشی ولایت و بعداً به درجه برید جنرال ارتقا یافت؛ زیرا کمونیست‌ها به چنین قاتلان کرایه‌ای و وحشیانی نیاز داشتند تا مردم بی‌گناه افغانستان را قتل عام کرده و در ازای پول به لنین سر تعظیم فرود آورند.

دوستم و گروهش در طول تاریخ آنقدر ظلم کرده‌اند که قلم از نوشتن آن عاجز است، اما به چند مورد از ظلم‌های او اشاره می‌کنیم: در سال ۱۳۷۲ هـ.ش، گروه دوستم «جنبش» بر سر تصرف مزار شریف با حزب جمعیت جنگیدند، صدها نفر بی‌گناه را قتل عام کردند، اموال و خانه‌هایشان را غارت کردند و به پنجاه زن تجاوز جنسی کردند.

در بیست و دوم سنبله سال ۱۳۷۴ هـ.ش، ساکنان منطقه شلگری ولایت بلخ که از ظلم‌های دوستم به تنگ آمده بودند و می‌خواستند قوماندان محلی دوستم را مجازات کنند، مورد حمله گروه دوستم قرار گرفتند؛ پس از کشتن مردان، به بیست و نه زن تجاوز جنسی کردند و سپس آن‌ها را به قتل رساندند، در میان کشته‌شدگان دیگر، نوزادان در گهواره نیز شامل بودند.

در نهم ثور سال ۱۳۷۵ هـ.ش، در اولین روز عید قربان، بین گروه دوستم و حزب اسلامی در شهر خلم تاشقرغان جنگ درگرفت، در نتیجه جنگ، دوکان‌ها را به آتش کشیدند و صدها نفر بی‌گناه را به قتل رساندند.

در چهاردهم حمل سال ۱۳۷۶ هـ.ش، دوستم و گروهش بیست و پنج دختر را از میله گل سرخ ربودند و پس از تجاوز جنسی، همه دختران را به قتل رساندند.

بزرگترین وحشت او در دشت لیلی در سال ۱۳۸۰ هـ.ش رخ داد، جایی که سه هزار اسیر توسط دوستم و گروهش زنده در زمین دفن شدند و با لودر خاک بر روی آن‌ها ریخته شد.

در چهارم میزان سال ۱۳۸۲ هـ.ش، دختری هشت ساله توسط محی‌الدین، قوماندان محافظان دوستم، از یک پرورشگاه ربوده شد و پس از تجاوز جنسی، در جنگل باغ شبرغان به قتل رسید.

در دهم قوس سال ۱۳۸۶ هـ.ش، دوستم و گروهش در ولسوالی سید آباد ولایت سرپل، پنجاه خانواده از قوم اسحاق‌زی را به زور از منطقه اخراج کردند، اموالشان را غارت کردند و هزاران جریب زمینشان را غصب کردند؛ مردم را کشتند و سپس توسط سگ‌ها آنها را دریدند..

علاوه بر وحشت‌های فوق، دوستم در هزاران قتل، باج‌گیری، دزدی، غارت، تجاوز جنسی و سایر جنایات دست داشته است. دوستم در مواد مخدر و خوش‌گذرانی نیز سابقه طولانی دارد و همچنین شبه‌نظامیان او در قتل، دزدی، غارت، تجاوز جنسی و اعمال پلید مهارت و جایگاه ویژه‌ای دارند.

وحشت‌های پیرم قل:
پیرم قل که از قوم ازبک است، پیش از این با حزب جمعیت بود، اما یک سال پیش از رقابت‌های انتخاباتی، زمانی که دوستم ضعیف شد، پیرم قل را قانع کرد که با او هم‌پیمان شود؛ او در ولسوالی رستاق ولایت تخار که بیشتر ساکنان آن تاجیک هستند، دست به قتل‌های هدفمند، سرقت‌های مسلحانه، تجاوز جنسی و به زور به عقد دیگری درآوردن دختران مردم زد؛ در آن زمان که تشکیلات پلیس محلی در بسیاری از ولایات منظور شد، امنیت ولسوالی رستاق عمداً توسط افراد پیرم قل به هم ریخته شده بود و پیش از دیگران، پیشنهاد تشکیل پنجصد نفری پلیس محلی را به وزارت داخله ارائه داد، که این تشکیلات پذیرفته شد، اما پیرم قل این تشکیلات را نه به خاطر امنیت مردم منطقه، بلکه برای مشروعیت بخشیدن به وحشت‌ها، سرقت‌ها و قاچاق مواد مخدر خود و برای کشتار مردم در تخار منظور کرد، به طوری که تا پایان جمهوریت سرنگون‌شده، حدود یک‌هزار و پنجصد نفر مسلح غیرقانونی به همین نام در رستاق و برخی مناطق نزدیک تخار فعالیت می‌کردند.

مردم منطقه می‌گویند که نه تنها پیرم قل بلکه چند پسر او نیز در منطقه در اعمال پلید دست داشتند، پیرم قل که چندین بار برای خلع سلاح او تلاش شده بود، اما چون دوستم از او حمایت می‌کرد و عملاً بین جمعیت و جنبش در شمال مشکلاتی وجود داشت، هیچ کس موفق به خلع سلاح این انسان وحشی‌صفت نشد. تصاویری نیز در آن زمان منتشر شد که در آن‌ها پیرم قل و دو پسرش مرتکب زنا بودند.

دوستم زمانی بیش از هر وقت مشهور شد که وحشت‌های دشت لیلی و قلعه جنگی را مرتکب شد، البته دوستم پیش از این حوادث نیز در کشتار پشتون‌ها در شمال از دیگر فاشیست‌ها و قوم‌پرستان پیش‌تر بود، اما پس از ارتکاب جنایات تاریخی قلعه جنگی و دشت لیلی، شهرت او افزایش یافت و بیشترین کار برای این شهرت را رسانه‌های آمریکایی انجام دادند، زیرا پس از فروپاشی بلوک شوروی، با سی آی ای روابط برقرار کرده بود و هنوز هم به ساز غرب می‌رقصد.

عجیب این است که کمونیست بود و به ساز روس‌ها می‌رقصید، اما وقتی روس‌ها شکست خوردند و نظام نجیب سقوط کرد، با ائتلاف شمال دوست شد و در مقابل حزب اسلامی با آن‌ها می‌جنگید. به یاد داشته باشید که این جنرال وحشی، ظالم و بی‌سواد را دکتر نجیب بالا برد، او را منشی جوزجان انتخاب کرد، اما به فیصله‌های تقدیر نگاه کنید که وقتی روس‌ها شکست خوردند و با شکستی شرم‌آور رفتند، نظام نجیب سقوط کرد و می‌خواست به هند فرار کند زیرا تمام خانواده‌اش را به هند فرستاده بود، اما شبه‌نظامیان دوستم به دستور دوستم او را از میدان هوایی برگرداندند، به او گفتند که تو می‌روی ما را به چه کسی می‌سپاری؟! وقتی ما نرفته‌ایم تو هم نمی‌توانی بروی.

وحشت‌های قلعه جنگی و دشت لیلی را سپس برای دوستی جدید با سی آی ای و خوشحال کردن آن‌ها انجام داد تا به او به عنوان یک غلام کامل اعتماد کنند و او را به خود نزدیک کنند تا یک بار دیگر سند کشتار افغان‌ها را امضا کند و در این کشتار با آن‌ها همکاری کند، که تا امروز هم به همان ساز آمریکایی می‌رقصد.

در دوره‌های حامد کرزی و اشرف غنی، تمام رسانه‌های غربی برای او لابی‌گری می‌کردند، او را قهرمان و با بیست نوع لقب مختلف ستایش می‌کردند. زمانی که در تورخم جنگ شد، رسانه‌ها شایعه پراکنی کردند که دوستم برای جنگ با ارتش پاکستان می‌رود، اما همه چیز دروغ از آب درآمد، زیرا او فقط در برابر مظلومان قدرتمند است، نه در برابر بیگانگان!

بین انسان غیور و وحشی تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. وحشی بر مظلومان قوی است، بر آن‌ها ظلم و وحشت روا می‌دارد، اما اگر زور بر او وارد شود میدان را ترک می‌کند، همانطور که دوستم هر بار در برابر طالبان میدان را ترک کرده و اکنون نیز به خارج از کشور فرار کرده است. یک فرد غیور از مظلوم دفاع می‌کند، اما در برابر ظالم به سختی می‌جنگد، سر می‌دهد اما هرگز میدان را ترک نمی‌کند.

دوستم یک جنگ‌سالار کرایی، قاتل افغان‌ها، جاسوس هر مهاجم خارجی و کسی است که برای پول هر کاری می‌کند. برای پول همه چیز را می‌بازد، ایمان، انسانیت و هر چیز دیگر را. اما این قهرمان دروغین در گذشته توسط داکتر نجیب از سربازی عادی به جنرالی رسید، صبغت‌الله مجددی لقب خالد بن ولید را به او داد، برهان‌الدین ربانی لقب پسر را به او داد، حامد کرزی با لقب ستر جنرال او را نوازش کرد، اشرف غنی ابتدا او را معاون اول و سپس با رتبه مارشالی او را مفتخر ساخت.

توجه: نوشته ها، مقالات و نظریات منتشر شده از صدای هندوکش تنها بیانگر نظر نویسندگان است، موافقت صدای هندوکش برایشان شرط نیست.

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version